۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

زندگی نامه حفظ اله امین

از کریم پوپل
نویسنده ویکی پیدیا

زندگینامه حفیظ الله امین، از تولد تا مرگ


امین در زمان کودتا معاون نخست وزیر و وزیر خارجه بود
ششم جدی/دی امسال برابر است با سی امین سال کشته شدن حفیظ الله امین که در سال ۱۳۵۸ خورشیدی توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی در کابل به قتل رسید.
حفیظ الله امین، در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در روستای "قاضی خیل" پغمان، در شمال غرب کابل در خانواده متوسط الحالی به دنیا آمد.
پدرش، حبیب الله در دوران نخست وزیری هاشم خان وظیفه زندانبانی زندان کابل را، که در آن زمان به نام "توقیف خانه کابل" نام برده می شد، بر عهده داشت و بیشتر نیروهای سیاسی در همین زندان محبوس بودند.
امین تحصیلات ابتدایی خود را در پغمان فراگرفت و برای ادامه تحصیلات به کابل رفت و تحصیلات عالی را در دارالمعلمین (تربیت معلم) کابل سپری کرد و پس از به دست آوردن لیسانس از دانشگاه علوم کابل به شغل معلمی روی آورد. او بر اثر لیاقتی که از خود نشان داد خیلی زود سیر پیشرفت اداری را طی کرد و به عنوان مدیر لیسه/دبیرستان شبانه روزی ابن سینا انتخاب شد.
آنگونه که محمد صدیق فرهنگ در کتاب "افغانستان در پنج قرن اخیر" آورده است، حفیظ الله امین در لیسه ابن سینا تعدادی از جوانان را جذب نمود و برای آنها یک کلاس غیررسمی شبانه بر گزار کرد و در آن نظریات سیاسی خود را برمبنای عقیده "برتری خواهی قومی" تدریس می کرد.
تحصیلات در آمریکا
در سال ۱۳۳۶ خورشیدی، حفیظ الله امین برای ادامه تحصیلات و با استفاده از بورسیه دارالمعلمین عازم آمریکا شد و پس از دریافت فوق لیسانس در رشته تعلیم و تربیت به کابل بازگشت و در یک موسسه آموزشی آمریکایی در کابل مشغول به کار شد و آنگونه که در برخی از منابع آمده است، در همین زمان با نور محمد تره کی آشنا شد.
حفیظ الله امین که مایل بود تحصیلات خود را ادامه دهد، برای دریافت دکترای خود در سال ۱۳۴۱ خورشیدی برای دومین بار عازم آمریکا شد، ولی به علت سرگرم شدن در فعالیت های سیاسی و یا به دلایل دیگری پس از یک سال تحصیل و قبل از دریافت دکترا به کابل بازگشت.
وی در دوران اقامت خود در آمریکا برای مدتی مسئول انجمن محصلان افغانستان در آمریکا شد و بنا به روایت "انتونی آرنولد" در کتاب "کمونیزم دو حزبی"، امین در روزهای تعطیل هفته به تمرین نشانه زنی می پرداخت.
اما خود حفیظ الله امین بعدها مدعی شد که دارالعلوم آمریکا به سفارش حکومت افغانستان بورسیه تحصیلی او را قطع نموده است، ولی طبق گفته آقای فرهنگ، برای اثبات این ادعا که با روش عمومی دارالعلوم تفاوت دارد، سندی ارائه نشده است.

عضویت در حزب و ورود به پارلمان

در حالی که آنها عکس امین را به دست داشتند، به سوی دخترم "غوتی" رفتند. غوتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب این جاست. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است، بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند وقتی دیدند کسی دیگر باقی نمانده، خاموش شدند
همسر امین
حفیظ الله امین در سال ۱۳۴۳ خورشیدی برای شرکت در انتخابات شورای ملی، به افغانستان بازگشت. هنگامی که او به کابل رسید از تاسیس حزب دمکراتیک خلق چند ماهی بیشتر نگذشته بود که تقاضای عضویت در حزب دموکراتیک خلق را نمود که به عنوان یک عضو عادی به عضویت حزب در آمد. او در انتخابات پارلمانی هم از حوزه پغمان خود را کاندید کرد، ولی شکست خورد.
هر چند که وی از ورود به پارلمان بازماند، اما پرشورتر از گذشته به فعالیت های سیاسی خود در حزب دموکراتیک خلق ادامه داد و توانست که توجه نور محمد تره کی را، که رهبری حزب را بر عهده داشت، به خود جلب کند و با کمک وی به سرعت در حزب پیشرفت کرد.
او در سال ۱۳۴۵ خورشیدی با پشنهاد تره کی به عنوان عضو کمیته مرکزی حزب تعیین شد و سه سال بعد برای بار دوم از حوزه پغمان خود را کاندید کرد و این بار توانست که به مجلس نمایندگان افغانستان راه پیدا کند.
حفیظ الله امین در رقابت میان نور محمد تره کی و ببرک کارمل، که به انشعاب حزب به دو جناح خلق و پرچم منجر شد، از نور محمد تره کی، که رهبری جناح خلق را بر عهده داشت، حمایت کرد و به طرفداری از وی فعالت های زیادی انجام داد. چون علاوه بر تفاوتهای فکری و شخصیتی که وی با ببرک کارمل داشت، کارمل با عضویت وی در کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب مخالفت کرده بود.

نفوذ در ارتش


امین در زمان کودتا رهبری شاخه نظامی حزب را به دوش داشت
پس از انشعاب میان حزب دموکراتیک خلق، امین به جناح "خلق" پیوست و از مبلغان پرشور آن و از مخالفان سرسخت ببرک و جناح "پرچم" گردید و به خاطر لیاقتی که امین در این راه از خود نشان داد، در سال ۱۳۵۲ از طرف جناح خلق ماموریت کار سازمانی در ارتش را بر عهده گرفت و مسئول بخش نظامی حزب شد.
او به جذب سربازان و افسران جوان، به خصوص پشتون های جوان و روستایی پرداخت و موفقیت زیادی در این راه به دست آورد و حتی در سال ۱۳۵۵ به اطلاع تره کی رساند که نیروهای وابسته به حزب در ارتش می توانند حکومت داوود خان را سرنگون کنند، ولی حزب در آن زمان مصلحت ندید که این کار صورت بگیرد.
در سال ۱۳۵۶ خورشیدی، بر اثر فشارهای اتحاد شوروی هر دو جناح حزب خلق و پرچم با هم متحد شدند، که حفیظ الله امین باز هم به عنوان عضو کمیته مرکزی حزب انتخاب شد و با حفظ سمت، ماموریت سازمانی خویش را در ارتش که در جناح پرچم این ماموریت را رقیب دیرینه او "میر اکبرخیبر" بر عهده داشت به او سپرده شد.

قهرمان انقلاب

چند روز قبل از کودتای ۷ ثور در سال ۱۳۵۷ خورشیدی، میر اکبر خیبر، یکی از سران جناح پرچم در کابل به قتل رسید. خاکسپاری خیبر به یک نمایش بزرگ علیه دولت تبدیل شد. سران حزب دموکراتیک اعلام کردند که انتقام خون خیبر را خواهند گرفت. هر چند که برخی بر این باوربودند که قتل میر اکبر خبر به دستور خود حفیظ الله امین بوده است.ولی درین اواخر گلبدین حکمتیار اقرار کرد که خیبر به دستور او ترور شده است.یعنی غرب وپاکستان پلان خیلی ماهرانه در عقب قتل این آدم داشتن .یعنی چگونه افغانستان میدان جنگ دو قدرت شود.افسوس که نه  داود خان میدانست ونه حزب خلق که غرب در مورد آنها چه پلان دارد.مردم فکر میکردن که انگلیس رفت دیگر بر نمی گردد.انگلیسها وغربیان موفقیت خودرا در دشمنی دشمن بیشتر از دوستی میبنند.وبرای دفاع خود چه رو پیش زیبا در مورد هفت ثور ساخته بودند که هیچ کس باور نمی کرد که این روپوش ساخت انگلیس است.یعنی داود خان بطرف غرب رفته داود خان را سعودی چک سفید داد گفت هرقدر میخواهی بنویس ولی با روس قطع کن موضوع را محمد خان عضو کا جی بی به روس اطلاع داد وروس خیبر را کشت که وحدت درحزب بیاید و طیارات از تاشکند می خیست ارگ را بمبارد می کرد و مثال این قصه را مردم میگفتند وهمه 100 فیصد باور میکرد.با وجودیکه ترکی میکفت که از انقلاب ما دوستان ما تعجب نمودند.ما همه خنده میکردیم درحالی که حتا روس از عمل حزب خبر نداشت و یک حقیت بود.
آناهیتا راتب زاد، از اعضای بلندپایه جناح پرچم بعدها مدعی شد که "شادروان میر اکبر خیبر عضو کمیته مرکزی حزب ما در تبانی با ارتجاع به وسیله باند آدمکش و تروریست وحشی وی (حفیظ الله امین) به شهادت رسیده است". ولی آنچه مسلم است اینکه امین بزرگترین سود را از این حادثه برد.
قدرت نمایی حزب دموکراتیک خلق در جریان قتل میر اکبر خیبر، دولت داوود را سخت وحشت زده کرد و در فردای آنروز خبر دستگری چند نفر از سران حزب از رادیو پخش شد. حفیظ الله امین نیز باید بازداشت می شد، ولی با همکاری ژنرال عمرزی، افسر نظامی وزارت داخله، برای چند ساعت بازداشت خود را به تاخیر انداخت.
امین در منزلش تحت نظر قرار گرفت و از ساعت ۱۱ شب پنجم ثور تا صبح ۶ ثور وقت کافی در اختیار داشت تا دستور کودتا را علیه داوود صادر کند و اعضای سازمان نظامی حزب را به حالت آماده باش در آورد.
آنگونه که سید محمد گلاب زوی، نماینده فعلی مجلس نمایندگان افغانستان و یکی از رهبران اصلی این کودتا می گوید "چهارشنبه ۶ ثور پسر حفیظ الله امین، عبدالرحمان، به خانه ما آمد، ساعت شش صبح گفت که شیر آقا (پدر خود را شیر آقا می گفت) در محاصره است و تره کی صاحب و دیگر رهبران را به زندان انداخته اند و به سید محمد بگو که به رفقا بگوید که صبح فردا انقلاب را شروع کنند."
در بعد از ظهر ۷ ثور بود که رادیو به دست نظامیان افتاد و حفیظ الله امین به رادیو کابل رفت. طبق گفته ظاهر طنین در کتاب "افغانستان در قرن بیستم"، "ساعت ۷ شب حفیظ الله امین اعلام کرد که اینک محمد اسلم وطنجار اعلامیه نظامی شورای انقلابی را به اطلاع مردم می رساند. ابتدا صدای حفیظ الله امین به گوش رسید و سپس اسلم وطنجار..."
حفیظ الله امین که "فرمانده دلیر انقلاب ثور" لقب گرفته بود، در کابینه جدید به مقام معاون نخست وزیری رسید و با حفظ سمت، وزارت خارجه نیز به او سپرده شد. در ابتدایی پیروزی کودتا حفیظ الله امین با القاب ستایش آمیز از نور محمد تره کی یاد می کرد، ولی خیلی زود این رابطه به خصومت گرایید. برخی تندروی های امین را سبب این خصومت دانسته و گفته اند که شوروی از رفتارهای امین ناراضی به نظر می رسیده است.

نزاع شاگرد و استاد

هنگامی که بر پرده تلویزیون ظاهر می شد برای یک لحظه قیافه و اطوار او بر بیننده تاثیر مثبت وارد می کرد، اما همین که لب به سخن می گشود معلوم می شد که گفتارش تقلیدی، حرکاتش ساختگی و روی هم رفته مردی خام و سطحی است و در اکثر موارد از درک معنی آن عاجز می باشد. بیانات او را دیگران به اقتباس از آثار مارکسیستی تهیه می کردند و او با افزودن مقداری مبالغه و اغراق آن را به خورد شنوندگان می داد
میر صدیق فرهنگ
حفیظ الله امین خیلی زود توانست که جناح پرچم را از قدرت حذف کند و پس از آن بود که به فکر قبضه کامل قدرت افتاد. در اواسط ماه سنبله (شهریور) ۱۳۵۸ خورشیدی تره کی در بازگشت از اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد در ماسکو توقف و با برژنیف ملاقات کرد.
آنگونه که عزیز اکبری از اعضای این هیات گفته است، برژنف نگرانی خود را در مورد حفیظ الله امین با تره کی در میان گذاشت. روز بعد تره کی در دیدار با اعضای حزب دموکراتیک خلق در ماسکو سخنانی ایراد کرد و گفت: "در حزب ما یک دانه سرطان است که باید کشیده شود، علاج شود. وقتی که سرطان در وجود باشد، وجود درد دارد. من این دانه سرطان را تشخیص کرده ام و حزب را علاج می کنم."
اما سخنان تره کی خیلی زود به گوش امین رسید و از حوادثی که در انتظار او بود آگاه شد. در ملاقاتی که بعد از بازگشت تره کی از ماسکو میان او تره کی صورت گرفت وی از تره کی خواست که تا چهار نفر از یارانش را از قدرت کنار بگذارد، اما تره کی با این کار مخالفت کرد.
با وساطت مقامات شوروی قرار شد که حفیظ الله امین به کاخ ریاست جمهوری برود و با تره کی ملاقات کند. آنگونه که "ماروزف" که در آن زمان معاون ستاد کی. جی. بی. در کابل بوده است، به نقل از ماموران خود در کابل که در صحنه حاظر بوده اند می گوید: "امین داخل حیاط شد. چیزی احساس کرده بود و شاید خود او وضع را متشنج کرده بود. او ابتدا از آمدن به ارگ خودداری کرده بود، هر چند سفیر، ژنرال ایوانوف، گوریلف و پاولوفسکی در آنجا بودند."
آنگونه که محمد صدیق فرهنگ، در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر آورده است، امین با افراد مسلح خود به زور داخل کاخ شد و بعد از آن بود که بین دو طرف تیر اندازی صورت گرفت و سید داوود ترون که مسلسل به دست پیشاپیش امین حرکت می کرد، کشته شد و یکی دیگر از همراهان امین به نام زیرک مجروح شد و در نتیجه افراد امین موفق شدند با شلیک مسلسل یاوران تره کی را از پای در آورند و خود او را نیز زندانی سازند.
هر چند که روایت های مختلفی از جریان این درگیری منتشر شده است، ولی آنچه که مسلم است اینکه بعد از این درگیری، حفیظ الله امین به قصر دلگشا رفت و ارتباطات تره کی را با خارج از قصر قطع کرد و فرماندهی امور را خود به دست گرفت.

حاکمیت مطلق


روابط امین و تره کی در ماههای آخر ریاست تره کی به تیرگی گراییده بود
در ۲۵ سنبله سال ۱۳۵۸ حفیظ الله امین در افغانستان به حاکمیت مطلق دست پیدا کرد. وی پس از کشتن تره کی علاوه بر دبیر کلی حزب دموکراتیک خلق و ریاست شورای انقلابی، مقام نخست وزیری را نیز به خود اختصاص داد و حدود صد روز یکه تاز میدان بود و در بسیاری از بخش های افغانستان به شیوه بسیار خشن حکومت کرد.
وی در مقام فرمانروایی جدید، بار تمام سرکوبها و مظالم گذشته را به دوش تره کی انداخت و با اعلام فهرست دوازده هزار نفری از اعدام شدگان مدعی شد که همه آنها به دستور تره کی اعدام شده اند.
امین برای جلب اعتماد مردم شعار قانونیت، مصونیت و عدالت سر داد و گفت: "خلق زحمتکش ما با خنثی ساختن هر توطئه امپریالیسم و سرکوب نمودن هر تجاوز دشمنان انقلاب و از بین بردن هر عنصر منافی تکامل مطلوب انقلاب، به پیش می روند."
بعد از قتل نور محمد تره کی، حکومت امین در سرا شیبی سقوط قرار گرفت. طبق نوشته "ولیاخفسکی" در کتاب "توفان در افغانستان"، "پس از کودتای دولتی و به قدرت رسیدن امین، خشونت و دهشت در کشور به اوج خود رسید. امین با دادن شعارهای ناسیونالیستی، پرگویی های بیهوده وسخنرانی های پوچ و میان تهی، کار را به برپایی یک رژیم خود کامه و دیکتاتور کشاند."
هر روز بر شدت مقاومت مردمی افزوده می شد، و آنگونه که بیشتر منابع برآن تاکید کرده اند، حفیظ الله امین باب تماس و مفاهمه را با آمریکا و پاکستان باز کرد. او در نامه ای به ژنرال ضیاءالحق، بهبود روابط بین دو کشور را گوشزد کرد.
ارتباط امین با این دو کشور محدود نشد و آنگونه که سید محمد گلاب زوی در مصاحبه ای با روزنامه "حقیقت انقلاب ثور" مدعی شد، امین ضمن تماس با سازمان "سیا" با گلبدین حکمتیار نیز در تماس شد و پشنهاد یک حکومت ائتلافی را که حکمتیار نقش دوم را در آن داشت با وی در میان گذاشت و حکمتیار هم این پشنهاد را پذیرفت. هر چند که حکمتیار چنین ارتباطی را با امین انکار کرد، ولی شواهد زیادی نشان می دهد که چنین ارتباطی وجود داشته است.

قتل امین

در روز های آخر حکومت امین، روسها به این نتیجه رسیدند که با نگه داشتن امین در اریکه قدرت، خیزش مردم و مقاومت مهار نخواهد شد و از جانب دیگر، ارتباط امین با آمریکا و پاکستان، باعث این بیم و هراس در ماسکو شد که شاید این اطلاعات درست باشد و افغانستان به پایگاه جدید نظامی آمریکا تبدیل شود. بر همین اساس حکومت شوروی تصمیم گرفت که به افغانستان نیرو بفرستد و ببرک کارمل را جایگزین حفیظ الله امین نماید.
در ۶ جدی سال ۱۳۵۸ بود که هواپیماهای نظامی شوروی یکی پس از دیگری در فرودگاهای نظامی افغانستان به زمین نشست. در همین روز حفیظ الله امین همه اعضای دفتر سیاسی را برای جلسه به اقامتگاهش در "تپه تاج بیگ" دعوت کرد و همه اعضای جلسه آنروز مهمان امین بودند و اولین غذایی که برای مهمانان آوردند سوپ بود، که به وسیله آشپز امین، که یک نفر روسی بود، مسموم شده بود.
حفیظ الله امین ابتدا گیج و منگ شده بود و سپس در یک عملیات نظامی ۴۵ دقیقه ای که به سرکردگی ستوان "سیمیونف" به کاخ محل استقرار وی یورش برده با رگبار مسلسل در پیش چشم اعضای خانوداه خود کشته شد.
همسر حفیظ الله امین جزئیات کشته شدن همسرش را چنین شرح داده است: "تا وقتی که مهمات داشتیم، هیچ کس نتوانست وارد کاخ شود. عده زیادی از مهاجمین کشته شدند. ما نمی دانستیم که روسها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشیندار یا مسلسل به چهار طرف شلیک کردند. در اثر این شلیکها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد."
"در حالی که آنها عکس امین را به دست داشتند، به سوی دخترم "غوتی" رفتند. غوتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب این جاست. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است، بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند وقتی دیدند کسی دیگر باقی نمانده، خاموش شدند."
شب هنگام جسد امین را در قالی پیچانده و در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. بر سر گور او هیچ لوح یا نشانه ای نگذاشتند و باقی خانواده امین را که زنده مانده بودند، به زندان پلچرخی بردند.
از قبل اعلام شده بود که در شب ۶ جدی "قوماندان اعلای انقلاب ثور و رئیس شورای انقلابی حفیظ الله امین" سخنرانی خواهد کرد، ولی ناگهان برنامه های عادی رادیو کابل قطع شد و صدای ببرک کارمل با طنین غرور آمیزی پخش شد که خبر "سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی امین، این جاسوس سفاک امپریالیسم و دیکتاتور جبار و عوام فریب" را به مردم افغانستان تبریک گفت.

خوی و خصلت

امین مردی بود زیرک، جسور و خوش سیما، نیکو منظر وخوش لباس، نگاه هرزه ای داشت و حرکات و سکناتش جلف و بازاری بود. قدرت سازماندهی عالی داشت و برای دست یافتن به قدرت به انسانی بی رحم مبدل می شد. وی توطئه گر ماهر و فطری بود. بدگمان، بی باور و بی اعتماد بود. او ناسیونالیست سرسخت، آزادمنش، مغرور و متکی به نفس بود
نبی عظیمی
در مورد ویژگی های اخلاقی، سیاسی، فکری و روانی حفیظ الله امین تا کنون قضاوت های گوناگونی صورت گرفته است که گاهی هم این قضاوت ها اغراق آمیز نیز بوده است.
امین قدی بلند داشت، خوش چهره، پهن شانه، فراخ سینه و روی هم رفته دارای هیکل متناسب و شمایل مطبوع بود. آنگونه که محمد صدیق فرهنگ در کتاب "افغانستان در پنج قرن اخیر" در باره حفیظ الله امین آورده است، "حرکات او از اعتماد به نفس آمیخته با غرور و خود خواهی مفرط حکایت می کرد."
"هنگامی که بر پرده تلویزیون ظاهر می شد برای یک لحظه قیافه و اطوار او بر بیننده تاثیر مثبت وارد می کرد، اما همین که لب به سخن می گشود معلوم می شد که گفتارش تقلیدی، حرکاتش ساختگی و روی هم رفته مردی خام و سطحی است و در اکثر موارد از درک معنی آن عاجز می باشد. بیانات او را دیگران به اقتباس از آثار مارکسیستی تهیه می کردند و او با افزودن مقداری مبالغه و اغراق آن را به خورد شنوندگان می داد."
البته باید در نظر داشت که حفیظ الله امین تا مقطع دکترا آنهم در رشته تعلیم و تربیت در آمریکا تحصیل کرده بود و شاید این سخن محمد صدیق فرهنگ، هم مقداری مبالغه آمیز باشد که او از درک سخنان خودش عاجز بوده است.
نبی عظیمی از اعضای حزب دموکراتیک، جناح پرچم، نیز در مورد امین می گوید: "امین مردی بود زیرک، جسور و خوش سیما، نیکو منظر وخوش لباس، نگاه هرزه ای داشت و حرکات و سکناتش جلف و بازاری بود. قدرت سازماندهی عالی داشت و برای دست یافتن به قدرت به انسانی بی رحم مبدل می شد. وی توطئه گر ماهر و فطری بود. بدگمان، بی باور و بی اعتماد بود. او ناسیونالیست سرسخت، آزادمنش، مغرور و متکی به نفس بود."
حفیظ الله امین در تحریک احساسات قومی و حتی مذهبی، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود مهارت فروانی داشت و بیشتر بر روی مسایل قومی و نژادی تکیه داشت تا سوسیالیسم و مارکسیسم.
او خیلی بی پروا مناسک دینی، علما و مشایخ را به تمسخر می گرفت که این کار او در جامعه سنتی و مسلمان افغانستان بسیار بی سابقه بود.











۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

سردار محمد هاشم خان

از کریم پوپل
نوسینده ویکی پیدیا



سردار محمد هاشم خان
سردار هاشم خان.jpg
فوتوی جوانی سردار محمد هاشم خان
شناسنامه
نام کامل محمد هاشم
معروف به سردار محمد هاشم خان
زادروز ۱۸۸۶ خورشیدی
زادگاه دیره دون، هند
تاریخ مرگ ۲۶٫۱۰٫۱۹۵۳
محل مرگ در کابل، افغانستان
فرزندان ندارد
دین اسلام
اطلاعات سیاسی
سمت صدر اعظمی افغانستان ۱۹۱۳-۱۹۲۷
پست‌های قبلی سفیر در اتحاد جماهیر شوروی
فعالیت‌ها سیاسی
قبل از شاه محمود خان
بعد از اولین صدراعظم در تاریخ افغانستان
سردار محمد هاشم حان:اولین نخست وزیر [صدراعظم] افغانستان در زمان حکومت محمد ظاهرشاه بود.او عمو محمدظاهرشاه بود. او از سال ۱۳۱۲-۱۳۲۷هجری شمسی به مدت۱۷ سال درکرسی نخست وزیری ایفای وظیفه نمود. پس از قتل نادرشاه ظاهر شاه پسر ۱۷ ساله او بر اریکه قدرت نشست.در آنزمان ظاهرشاه به دلیل کمی سن وعدم تجربه کافی درامور کشورودولت، نمی توانست از عهده زمامداری برآید. لذا کاکا هایش هاشم خان شاه ولی خان شاه محمود خان او را در اداره کشور کمک ویاری می نمودند. هاشم خان شخصی با انظباط ومستبد بود او دردوجهت زیاد میکوشید حفظ سلطنت و حاکمیت دولت با لای مردم.از دموکراسی جنبش های روشنفکری وآزادی بیان سخت می ترسید وهرگز اجازه نشر مطبوعات آزاد را الی اخیر وظیقه اش نداد . او در آغاز توجه خود را به عرصه های روابط بین الملل، حفظ امنیت و نهاد اداری کشور معطوف داشت. جراید که در زمان زمام داری وی بنشر میرسید اصلاح وانیس بود که دولتی بود دردوولایت هرات گاه گاهی روزنامه بنام اتفاق اسلام ودر مزارشریف بنام بیدار بنشر میرسید که صرف دولتی بود. از استبداد و به زندان انداختن او نه تنها مردم بلکه در خانواده سلطنتی ختلافات بوجود امد .او در دوران حکومت خویش نمیخواست هیچ اثری از جنبشهای روشنفکری دیده شود .او درنخستین روزهای حکومت خویش دربرچیدن افراد روشن ضمیر دوره امانیه آغاز نمود.ژورنالستان مانند محی الدین انیس، مدیر مسئول وصاحب امتیاز روزنامه انیس نخستین جریده آزاد ومستقل افغانستان، عبدالحی داوی، مدیر مسئول روزنامه امان افغان ویکی ازپیشتازان جنبش مشروطیت، عبدالرحمن لودین یکی دیگر از ژورنالستان کشور که از پیشتازان مشروطیت ویکی ازهمکاران روزنامه سراج الاخبار بود دستگیر وروانه زندان شدند.

۱ زندگی نامه

امیر محمد یعقوب خان در جنگ دوم افغان و انگلیس ، جبهه جنگ را مانند دوست‌محمد خان رها و معاهده ننگین گندمک را امضأ نمود که نیم از پاکستان امروزی متعلق به دولت انگلیس گردید. دولت انگلیس این شـاهِ تسلیـم شده را در ماه دسامبر سال ۱۸۷۹ میـلادی به هنــدوستان تبعید نمود و متعاقباً سـردار یحیـی خان ( پسر ســردار سلطان محمد خان طلایی ) خسر امیر محمد یعقوب خان را از کابل به دیره دونِ هند فرستاد .خانواده سردار یحیی خان مدت بیست و سه سال در دیره دون اقامت داشتند و به دلیل عدم بضاعــت مالی جهت تجارت و فقـدان تخصص جهت اشتغـال بکار ، با پولی که دولت انگلیس به عنوان جیره به آنان می پرداخت ، زندگی میکردند . یحیی خان دو پسر داشت به نام های سردار محمد یوسف خان و سردار محمد آصف خان. سردار محمد یوسف خان با سه زن ازدواج نمود.زن اولش یک دختر(محبوب سلطان، یک تن از خانم های امیر حبیب الله خان) و سه پسر به دنیا آورد. محمد نادرخان، شاه محمود و شاولی.از جمله نادر خان در(۲۱ حمل ۱۳۶۲هـ.ش.) سال ۱۸۸۳ میلادی درشهر دیره دونِ هند به دنیا آمد . محمد نادرخان با برادرانش محمد عزیزخان ، محمد هاشم خان ، شاه ولی خان ، شاه محمود خان ، محمـد علی خان ، همچنین عموزادگانش درهندوستان به تحصیلات خصوصی پرداخته تا احدودی زبانِ اردو و انگلیسی را فرا گرفتند . اینان از کودکی با فرهنگ هنـد و انگلیس آشنائی پیدانمودند .این فرهنگ دروجود شان تاثیرات خودرا بجا گذاشته بود. سر انجام این خانواده در سال ۱۹۰۱ میلادی با اجازه امیر عبدالرحمن خان از تبعیدگاهِ دیـره دونِ هنـد به کابل برگشتند و نادرخان هـجده سال بیشتر نداشت.او وخانواده او مورد احترام امیر قرار گرفت. درهفته های آغازین برگشت که در باغ علیمردان به سر می بردند، چند بار نزد امیر باریاب شدند. طی همین دیدارها بود که دو پسر و نواسه بزرگ یحیی خان در دل امیر جای ویژه یافتند. این خانواده پس از چندی به "خانواده مصاحبان" و یا مصاحبان خاص نیز شهرت یافتند. در چنین دید وباز دید پسران سرداریحیی ، سردار محمد آصف خان و سردار محمد یوسف خان وقتا ً فوقتا ً نزد حبیب الله خان میرفتن بدین ترتیب علایق با خانواده امیر پیدا نمودند.پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان، امیرحبیب الله پادشاه گردید. رفتن سردارمحمد یوسف و سردار محمد آصف، نزد سردار حبیب الله خان باعث آن شد که امیر با دختر سردار یوسف ازدواج نماید. ازدواج امیر حبیب الله خان با محبوب السلطان، خواهر محمد نادر خان که" تحصیل یافته، خوش صحبت و خوش مشرب" هم بود، زمینه های بیشتر نفوذ خانواده سردار یحیی خان و از جمله محمد نادر خان را در دربار فراهم نمود. نادر خان در سال ۱۲۸۲. ش. اول کرنیل اردلیان حضور شد. با امیر به هند سفر نمود. قوماندان گارد شد و به رتبه جنرالی رسید. در شورش منگل ۱۲۹۰ در حالی که ۲۵ سال داشت، موفق شد شورشیان را از راه مذاکره و مفاهمه به تسلیمی وا دارد. پس از آن نائب سالار شد. لقب سردار اعلی را به دست آورد و مکتبی برای ملک زادگان سمت جنوبی تاسیس نمود که پسران اعیان و اشراف جنوبی در آن شامل گردیدند. پس از قتل امیر حبیب الله خان(۱۹۱۹)، محمد نادر خان و برادرانش مدت کوتاهی زندانی شدند. در شب قتل امیر، محمد نادر خان نیز در کنار خیمه او بود. به روایت میرغلام محمد غبار پیش از قتل امیر، طی دیداری توافق میان امان الله خان و نادر خان حاصل شده بود. زیرا روزی امیر حبیب الله خان بر نادر خان قهر شده و امر کرده بود که ریسمان یک پیسه گی خریده در پاهایش انداخته مثل سگ او را کش کنید.همین علت بود که در دل کینه جسته درقتل آن اقدام نمود.در مراحل اول حکومت امان اله خان این خانواده خدمات را انجام دادند که واقعاً قابل تحسین بود.سردار محمد هاشم خان از طرف کسانی که از حقیقت قتل امیر، توافق امان الله خان و محمد نادر خان آگاهی نداشتند، به گونه اهانت آمیز از هرات به کابل فرستاده شده بود. و آنها را بر یابوی پالانی (اسپ بارکش) سوار کردند و از طریق غور و هزاره جات به سوی کابل حرکت دادند. پس از مدت از حبس رها گردیدند واز قضایا واقف شدند.پس از استقلال افغانستان، محمد نادر خان و برادارنش، حایز مقامهای بلند گردیدند. نادر خان به حیث وزیر حربیه و برادرش سردار محمد هاشم، سفیر در روسیه بود. شاه محمود و شاه ولی با دو خواهر شاه نیز ازدواج کردند. اما امان الله خان مانع ازدواج خواهرش با سردارمحمد هاشم خان شد. ازین رو هاشم خان تا زنده بود کینه او را بر دل داشت. اصلاحات سریع شاه امان اله باعث کینه توزی انگلیسها گردید آنها مانند امروز مردم را علیه امان اله برخیستاندن.خانواده آل یحیی نیز از امان اله خان نیر آرام آرام دور شدند هاشم خان خان این مرد تشنه قدرت با امان اله درخفا دشمنی ورزیده و روابط خودرابا انگلیسها نزدیک تر ساخته ودرخنثی نمودن بسیاری عملیات علیه انگلیس ها شرکت ورزیدند .هاشم خان ونادر خان درمراحل اخری پادشاهی امان اله خان خود فتنه را درجنوبی برا انداختن وراز های محرمانه غلط بدسترس امان اله خان می گذاشتن .شاه امان اله در اواخر از قضیه باخبر شده این خانواده را به خارج از افغانستان فرستاد.محمد نادرشاه در اوائل برج قوس ۱۳۰۲ از عهده وزارت حربیه مستعفی گردیدند. در ۳۰ نومبر ۱۹۲۶ ع. استعفای قطعی خویش را (از سفارت افغانستان در فرانسه) اظهار داشته به معالجه پرداختند. درین جریان جنگهای داخلی شروع شده شاه امان اله وطن را ترک کرد.نادر خان از فرانسه به پشاور وبعداً توسط مردم پکتیا به همکاری برادران خودبه کابل حمله نمودو حبیب‌الله کلکانی را ازبین برد.سپس ۴ سال پادشاهی نمودوتوسط یکنفر شاگرد مدرسه بنام خالد هزاره بقتل رسید.ظاهرشاه که هنوز خیلی جوان بود ضرورت ان بود تا در امورات دولت کاکاهایش کمک کند همین بود که هاشم خان تقریباً قدرت اول کشور را در دست داشت.وسپس ۱۷ سال وظیفه نخست وزیری را پیش برد.پس از جنگ دوم جهانی اعلامیه منشور سازمان ملل در مورد حقوق بشر به کشورها عضو اعلان گردید. چون ظاهر خان یک پادشاه مترقی بود.وهم دروجود خود نیروی اداره کشور را یافته بودبناعاً هاشم خانرا از عهده نخست وزیری برطرف نموده عوض آن شامحمود خان را به صفت نخست وزیر انتخاب نمود.شاه محمود خان شخص نرم مجاز و مترقی بود که در آزادی مطبوعات کوششهای نمود.هاشم خان خود فرزند نداشت پس از برطرفی خویش دو برادر زاده خود راهرریک محمد داود خان و نعیم خان غرض بقا سلطنت تربیه نمود.این دو پسران سردار محمد عزیز خان کاکا ظاهر خان بودند.داودخان در۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ پس از کودتا نظامی قدرت را از ظاهر خان گرفت.بلاخره سردار هاشم خان در۲۶/۱۰/۱۹۵۳ وفات یافته درشهر کابل دفن گردید

۲ منبع

  • افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میر محمد غبار جلد دوم صفحات ۳۲-۲۳ انتشارات قم تهران
  • توطئه هاى انگليس براى برانداختن سلطنت غازى امان الله خان نوشته داکتر عبذالرحمن زمانی در وبگاه بورا
[[۱]]
  • صدارت محمد هاشم خان در تاریخ افغانستان!نوشته خالد در وبگاهکابل پرس
[[۲]]
  • توطئه هاى انگليس براى برانداختن سلطنت غازى امان الله خان و ريشه هاى مخالفت سردار هاشم خان با ميرزمان خان کنرى نوشته داکترعبدالرحمن زمانى در وبگاه [[۳]]