x
کابل درآيينۀ تاريخ
تتبع ونگارش انجنيرسيداحسان"واعظی"
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
کابل درآيينۀ تاريخ
تتبع ونگارش انجنيرسيداحسان"واعظی"
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقيقات ومطالعات باستان شناسی، جامعه شناسی ، زبان شناسی وانتروپولوجيکی، سوابق ومدنيت کابل باستان را بالاتر ازدوهزار سال قبل از ميلاد نشان داده است. مورخين ومحققين درمورد تاريخ کابل پژوهشهای زيادی را انجام داده اند که مطالعه وجمع آوری آنها کاريست مفيد وارزشمند. دانشمندان جامعه شناسی علمی را عقيده براين است، که سير تکوين اجتماعی درمراحل نخستين آن با بطائت وکندی جريان می پذيرفت. زيرا هزاران سال لازم داشت تا انسانهای نيمه برهنه ووحشی بمرحلۀ تمدن برسند. همچنان رشد وتکامل جوامع بشری نيز نظر به عوامل طبيعی، ويژگی های جغرافيايی وشرايط اقليمی ومحيط زيست، يکسان وهمزمان صورت نگرفته است. روی همين ملحوظ است که کانونهای تمدن باستان که از تکامل جوامع انسانی نمايندگی می نمايند، ازهمديگر متمايز و متفاوت می باشند. مورخ شهير کشورميرغلام محمد غباردراثرخويش افغانستان در مسيرتاريخ چنين نگاشته اند: « درآسيا، بين النهرين وسرزمين کلده قديمترين کانون تمدن جهان است که تاريخ آن ازپنج هزارسال قبل ازميلاد شروع ميشود ومبادی علم رياضی، نجوم و طب ازآنهاست. کانون تمدن دوم کشورمصر درافريقا است که ازسه هزارسال قبل از ميلاد معلومات حکمت، رياضی، طب ونجوم داشتند. کانون سوم سواحل مشرقی مديترانه وفلسطين است، که درآن فنيقيها وبنی اسرائيل ازسه هزار تا دوهزار سال قبل ازميلاد دربحرپيمائی ، تجارت، صناعت، نساجی، مخصوصآ ايجاد الف بای [ الفبای ] مشهور فنيقی وهمچنين بنی اسرائيل درديانت وتوحيد وتاسيس دولت پيش قدم بودند. کانون چهارم کشورچين است که تاريخ آن ازسه هزارسال قبل ازميلاد تخمين ميشود. چين دارای يک تمدن مستقل ودرصنايع، نساجی، نقاشی ، سنگ تراشی ، رنگ سازی، کنده کاری، کاغذ وباروت سازی، همچنين موسيقی، ادبيات وفلسفه، مترقی بود وفلاسفه، منجمين، مورخين وسياحين عمده داشت. کانون پنجم فلات آريان ودوطرفۀ هندوکش ( افغانستان وايران) [امروزی] است. افغانستان ازدو تا سه هزارسال قبل ازميلاد دارای زراعت وآبياری پيشرفته وشهر[های] توانگر وپرنفوس بود. درطی هزارسال اول قبل ازميلاد صنايع دستی ، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی وفلزکاری داشت. کانون ششم کشورهند است که يکنيم هزارسال قبل ازميلاد شريعت وقانون، حکمت الهی وفلسفه، منطق ورياضيات، طب ونجوم، ميدانستند وتمدن مستقل داشتند که دردکن وسيلون هم منتشر گرديد. کانون هفتم دراروپا دوشبه جزيرۀ يونان وايطاليا [ ايتاليا] بود، که ازيکهزارسال قبل ازميلاد کشوريونان اساس عظيمی برای علوم وفلسفه، طب ونجوم، رياضی وهندسه، هيئت وغيره گذاشتند ومنبع نشر اين تمدن دردنيا گرديدند. همچنين روم قديم که پيرو ومقتبس ازعلوم يونان بودند مرکز ونشرتمدن درقسمتی ازجهان شدند.» همچنان بنابرروايت مورخ نامورديگرکشورمان مرحوم عبدالحی حبيبی درجغرافيای تاريخی افغانستان : « کابل وزابل از اسمای معروف تاريخی است که از ازمنۀ بسيارکهن مستعمل بوده ودرصفحات تاريخ نيز حفظ گرديده است» حبيبی متذکر گرديده که هرگاه به کتب وآثار کهن نظر بافگنيم درمی يابيم که سرزمين زيبای کابل در ريک ويدا کتاب باستانی آريائيان بنام" کوبها" ذکرگرديده، اويستا آن را درجملۀ شانزده ناحيه ويا مرزآريائی، وکريته (Vackereta) ناميده وگفته است که نميتوان بطور دقيق گفت که نام کابل بصورت کنونی خويش درکدام عصرشهرت يافته است. وی برخی مناطق مجاورکابل را بنامهای ارگردا ( ارغنده) لوکرنا ( لوگر يا لهوگرد) بگردا ( وردک) ياد ميکند. علامه غبار درمجلۀ کابل منتشرۀ سال 1310 هجری- شمسی می نويسد که شهرکابل درسال 770 قبل ازميلاد ازطرف پادشاه آثور(سال ماناسار دوم) بنا گرديده است. درنقشه های تاريخی ديده ميشود که امپراتوری آسور و يا آشور ( Assyran ) ازحوزۀ سند تا مديترانه امتداد داشت. آثار و مدارک تاريخی آثوردرسال 2003 ميلادی بعد ازحملۀ امريکا برعراق ازميان برداشته وغارت گرديد که بنا برقول مورخين، اين عمل يکی از بزرگترين دستبردها وغارتگريهای مدنی درجهان شمرده ميشود. تمدن آثوريها درمنطقۀ آريانای کبيربه محيط دجله وفرات وفراتر از آن منتقل گرديده است. ازسومری ها کتيبه های زيادی بجا مانده که حدود آن به پنج هزارنسخه تخمين گرديده و برخی ازاين آثار درموزيم ملی ما قبلآ موجود بود. محترم محمد آصف آهنگ شخصيت ملی واجتماعی کشور، درکتاب ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم ، ذکرنموده اند که: برخی مورخين چون ابن اثير وطبری، کابلستان را جزء ولايت سيستان دانسته که ازولايت خراسان بزرگتر بوده است. سيستان بزرگ به شانزده ولايت که مشهورترين آنها کابلستان، زابلستان ونيمروز بوده، منقسم گرديده که اين ولايات بازهم شهرها وايالاتی وسيعتری داشته مانند بلوچستان وغيره. کابل مرکزکابلستان بيشتر ازهرولايت ديگرسيستان با ديوارهای مستحکم وپايدارخود همواره درمقابل هجوم بيگانگانی چون اعراب، مغول ها وبعدآ انگليسها، ازخود مقاومت وپايداری نشان داده است. هرچند موقعيت سياسی کابل ازازمنۀ قبل ازاسلام کاملآ روشن نيست، ولی ازشواهد وقراين معلوم گرديده که اين شهر دراعصارگذشته حتی زمان اسکندرمقدونی درصحنۀ حيات سياسی موجود بوده ودرصفحات تاريخ وجغرافيای سياسی کهن، مقام وجايگاه با اهميتی را دارا بوده است. مورخين يونانی اين شهررا شامل ولايت مرکزی پاروپاميزاد شمرده اند وازدره های کابل بنام کپين ( Khphen ) ياد کرده اند. درجغرافيای بطليموس ازکابل بنام کابوليتاس يا کابورا ( Kabylitac) و از باشندگان آن بنام کابولی تيت ( Kabilitate) ذکربعمل آورده شده است. کابل امروز که درعصرقديم " کارورا" يا " کابورا " ياد ميگرديد، دريکی ازحوزه های مسطح ومرتفع جنوب هندوکش قرارداشته ونظربه تحقيقات جيولوجيکی بعمل آمده، به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد. به اساس همين مطالعات زمين شناسی، معلوم گرديده که سلسله کوه ها وتپه های که بالاثرذوب يخچال سوم درشهرکابل بوجود آمده است، کوههای آسمايی وشيردروازه ميباشد. تپۀ مرنجان، تپۀ زمرد (بالاحصار ) تپۀ قلعۀ بلند، تپۀ بی بی مهرو وتپۀ کلوله پشته تمامی درعهد سوم جيولوجيکی، بميان آمده است. بعد ازدورۀ يخچال، کابل به تدريج به فلات وساحات زراعتی مبدل گرديده وترسبات مواد عضوی ، مساعدت های را برای ايجاد معادن سودمند، منحيث ذخاير با ارزش مادی درنواحی آن موجب گرديده است. کابل ازقديم الايام نسبت موقعيت جيوپوليتيک آن، پيوسته درمرکز تهاجم وجهان گشايی قدرتهای بزرگ آزمند قرارگرفته وبنابرهمين اهميت استراتيژيکی اش ، حيثيت معبررا دراين راه گشايی ها، دارا بوده است. چنانچه نفوذ يونان، اعراب وآسيای ميانه را به هندوستان ونفوذ هند و چين وقدرتهای ديگرجنوب وجنوب شرق آسيا را به کشورهای همجوار و دوردست خود عزيمت داده است. کابل نظر به موقعيت مکانی اش بمثابۀ مرکزتجارتی بين دوبخشی ازقارۀ آسيا يعنی هندوستان وترکستان نيز ازاهميت ويژه ای برخوردار بوده است. بقول هيرودت مورخ يونانی، مال التجارۀ کابل درتمامی بازارهای يونان و روم مشتری داشته وممکن است لاجورد افغانستان که برای تزئينات ونقش ونگارسازی کاخ ها وقصورسلطنتی فراعنۀ مصربکار رفته، بعضآ ازتجارتگاه کابل ازطريق کاروانها به آن جا منتقل گرديده باشد. مطالعۀ حوادث ورويدادهای تاريخی کشورمان مبين اين حقيقت است که موقعيت سياسی وجغرافيايی اين خطۀ باستانی بمثابۀ قلب پرتپش آسيا وقرارداشتن شهرکابل بحيث يکی ازمراکزبا اهميت اين محدوده، هميشه توجه جهان گشايان وقدرتهای منطقوی وجهانی استعمارگررا بخود جلب ومعطوف داشته است. چنانچه تاريخ گذ شته های کشورمان پيوسته نشان داد ه که گاهی يک قدرت خارجی با استيلا واستقرارسلطۀ درازمدت خويش دراين سرزمين، تمدنی را نيز با خود بهمراه آورده اند که با اختلاط وامتزاج آن درنهادهای مدنی جامعۀ ما، تمدن غنی تری را بميان آورده اند که حکومتهای نيمه مستقل ومستقل کشورما دردوره های بعدی ازآن بهره وسود جسته وزمانی هم تمدن چند صد سالۀ اين مرز وبوم، دراثر تهاجم وآتش سوزی و غارت فرمانروايان وسلاطين خودکامه ، خون آشام وبربرمنش بيگانه، بيرحمانه نابود وبخاک يکسان گرديده که درنتيجۀ آن سوابق درخشان وگنجينه های پرباروغنامند مادی ومعنوی گذشتۀ مان نيز ازميان برداشته شده وتاريخ آن الی تکوين وبرپايی يک تمدن جديد درفواصل زمانی بعدی دوباره ازنوآغاز گرديده است. تاريخ ميهن ما جنايات وبيدادگری سلاطين وفرمانروايان ظالم وتشنه بخونی، چون حجاج بن يوسف ثقفی ، علاء الدين جهانسوز، چنگيز، تيمورلنگ وتعداد ديگری ازهمچو افراد ظالم وخون آشام را هيچ گاهی فراموش نخواهد نمود. کابل درعهد يونانيان حدود دونيم قرن قبل ازميلاد، بعد ازمرگ اسکندر وعهد دولتهای يونانی- باختر ( بلخ ) اقتصاد ومدنيت کابل روبه عروج وترقی گذاشته و اين تمدن درکشورپهناورهندوستان نيزنفوذ ورسوخ نمود. بعدازآغازقرن اول قبل ازميلاد که دولت يونانيان بلخ، بواسطۀ حملات ميديا ازشمال وپارت ها ازغرب داخل انحطاط وانقراض گرديده ودرنتيجه اين دولت بشکل کوچکترآن درصفحات هندوکش مستقرگزديد که اين امر بازهم به ترقيات ومدنيت کابل تأثيرمثبتی بجا گذاشته ، اين تمدن تا بلاد غزنی وبست (گرشک ) وسيستان وسواحل سند امتداد يافت. بعد ازتحقيق وحفريات ميسوفوشۀ فرانسوی درافغانستان ، مسکوکات نقرئين ومسين (هرمايوس) آخرين شاه يونانی کابل، بدست آمده ودانه های آن درسال 1928 مسيحی به موزيم نفيسۀ کابل تحويل داده شد. اين پادشاه درآغازسدۀ اول ميلادی درشهرکابل سلطنت نموده است. همينگونه درعهد يونانيان نه تنها کابل ، بلکه مجموع سرزمين پهناور آريانا درمنتهای عروج وترقی قرارداشته است. ازآن به بعد مسکوکات يونانی آريا نا نشان ميدهد که برخلاف اوايل حکمرانی يونانيان، دريک روی سکه ها حروف يونانی ودرروی ديگرآن حروف آريانا ثبت گرديده است . اين مطلب نشان دهندۀ آنست، که تمدن يونان آهسته آهسته باتمدن آريانا ممزوج وآميخته گرديده است. ازمطالعۀعهد يونانيان درسرزمين آريانای کهن و افغانستان امروزی، اين موضوع مسلم ميگردد که کابل نام شهری، قبل ازورود آنان دراين خطۀ باستانی، وجود داشته است. کابل درعهد کوشا نيا ن کابل بعد از زوال يونانيان درافغانستان تاظهوراسلام، مراحل فراز وفرودی را طی دوره های دولتهای مختلف، سپری کرده است. بعد از انقراض يونانيان ، سلسلۀ ديگری بنام کوشانيان ازطايفۀ ( تخارستان- قطغن وبدخشان ) ازشمال کابل نشأت نموده وتا قسمتهای عمدۀ هندوستان را مسخرنموده اند. سلسلۀ کوشانی ها هريک خود را حامی دين بودا ميدانستند. چنانچه در جغرافيای تاريخی فارس، تأليف استاد بارتولد مستشرق شهيرروسی، شرحی دراين زمينه بميان آمده است. کابل تا قرن پنجم ميلادی تحت ادارۀ سلطنت کوشانيها قرارداشته است. مسکوکات ( تابيکی ماليک ) پادشاه کوشانی کابل درقرن پنجم ميلا دی، درموزيم کابل موجود بوده است. درزمان کوشانيها علاوه ازترقی و مدنيت، شهرکابل يکنوع مرکزيت مذهبی نيزپيدانمود وارتباط مذهبی بلخ، باميان وهده بامرکزکابل استقرار يافت واين خود به ترقی وجلال اين شهربيفزود. کابل درعصريفتلی ها بعد ازقرن پنحم ميلادی سلسلۀ کوشانيها ازهندوستان و غالبآ ازبلاد جنوبی هندوکش بجانب بلخ طرد ورانده شده اند ودرهمين وقت سلسلۀ ديگری بنام" يفاتله " که مورخين عرب آن را هياطله ميخواندند، به ظهور رسيده ودربلخ به تشکيل دولت پرداختند. يفتلی ها متعاقبآ صفحات جنوبی هندوکش را نيز استيلا نمودند و کابل تانيمۀ قرن ششم ميلادی درزمرۀ بلاد مشهور يفاتله امرارحيات مينمود. درنيمۀ قرن ششم ميلادی ترکان با ساسانيان فارس متفقآ دولت يفاتله را منقرض ومنفصل گردانيدند. بعدازسقوط يفتلی ها ترکان برمملکت تخارستان که مشتمل بر27 ولايت بود، تسلط يافتند واين سلسله تا ظهور اسلام ادامه يافت. کابل وسلطنت های بومی زمانی که ترکان برتخارستان مسلط شدند، درکابل سلطنت مستقل ونيمه مستقل بنام " کابل شاهان، ترکی شاهان ويا رتبيل شاهان" تشکيل گرديد. عمراين سلطنت ازظهور اسلام تاظهورصفاريان سيستانی امتداديافت. البيرونی، کابل شاهان را بنام ترکی شاهان که مخلوطی ازاقوام کوشانی ويفتلی ميباشند، ميداند. فردوسی بزرگ نيزکوشانی ها ويفتلی ها را ترک ميداند وسلسلۀ ديگرکابل شاهان را، برهمن شاهان ميخواند که خود داستانی دارد بدين گونه که: چون وزيرترکی شاهان يکنفربرهمنی وازباشندگان بومی کابل بود، شهرت ودارايی بسياری پيداکرد. لکه تورمان شاه ترک مرد ظالم وخشنی بود، مردم ازاو آزرده شده وروی گشتانده وبا وزير همدست شدند ودر "کلر" ( لکه تورمان) را گرفتار وزندانی نمودند، که درنتيجۀ آن پادشاهی ترکی شاهان سقوط وبرهمنی شاهی بوجود آمد. دامنۀ حکمرانی کابل شاهان گاهی ازجنوب شرقی هندوکش گرفته تا جوارهند امتداد می يافت. اززمانی که سلاطين بومی کابل به تشکيل سلطنت پرداختند تازمان محاربات صفاريان سيستان، هيچ يک ازفاتحين عرب به فتح حقيقی کابل و بلاد هندوکش موفق گرديده نتوانست. چنانچه حجاج بن يوسف ثقفی مرد خون آشام تاريخ نيز دراين زمينه ناکام ماند وصاحب طبری نيزبدان اشاراتی کرده است. دربعضی حالات اعراب تنها به گرفتن خراج ازشاهان کابل اکتفاء ورزيده اند. تنها يعقوب ليث صفاری بانی سلسلۀ صفاريان درقرن نهم ميلادی ، درنتيجۀ محاربات سنگين توانست، تا زابلستان را لگد کوب، شارستان غزنی را تخريب ونوشاربلخ را منهدم وپادشاهی کابل را ضميمۀ ممالک اسلامی سازد. اما بمجرد سقوط سلسلۀ صفاريه، در شهر کابل دوباره سلطنت بومی تشکيل وبرقرارگرديد. به تعقيب آن در کوهستانات مشرقی کابل قوم ديگری قوت يافت که مذهب برهما داشتند و سرکردۀ آنان ( کالاله ) نامی بود که به تأسيس سلسلۀ شاهی جديدی در کابل موفق گرديد. درزمان سلطنت اين سلسله درکابل مذهب برهما رواج يافت وآخرين پادشاه آنان موسوم به ( جايا پا يا ) است. تاريخ حصارهای کوههای کابل خوب معلوم نيست که مربوط به کدام زمان ميباشد، اما بعضی ازمورخين گفته اند که اين حصارها به دورۀ کابل شاهان يا رتبيل شاهان قرن پنجم ميلادی، يعنی قبل ازظهوراسلام مربوط ميگردد که برای دفاع ازکابل دربرابرتجاوزات بيرونی دراطراف شهر و برتيغه های کوه آسمايی و شيردروازه، اعمارگرديده بود و بالاحصار که دربالای تپۀ زمرد قراردارد، مرکزفرماندهی وارگ شاهان کابل بود. ديوارهای قديم کابل يک نمونۀ کوچکی ازديوارهای عظيم چين است وجای شبهه ای نيست که اين حصارها ازخود دروازه ای هم داشته بودند، ولی امروز ازآن بخشهای ديوارهای شهر که درسطوح هموارقرارداشتند، نشانی هم بجا نمانده است. همچنان ديوارهای کوه آسمايی که تا چندی پيش نموداردفاع ومقاومت نياکان مان دربرابرتهاجم اشغالگران بود، نيز بکلی ازبين رفته که تنها درقسمت گذرگاه وبالای کوه شيردروازه وبالاحصار نشانی های ازآن قلعۀ مستحکم ودژاستوارباقی مانده است. کابل درسنۀ 366 هجری مطابق 977 ميلادی داخل فتوحات سبکتگين شاه غزنی شد وازآن به بعد اهميت مرکزيت کابل به غزنی انتقال يافت. درسنۀ 547 هجری علاء الدين غوری غزنی را مستأصل گردانيد وکابل نيز بدست غوريان درآمد. درسنۀ 618 هجری که چنکيز به غزنی رسيد، کابل بدست شاه مغل درآمد. سپس اميرتيمور گورگانی که حرص جهانگيری را پيشه کرده بود، درپهلوی ديگرمتصرفات خويش کابل را نيزفتح نمود. بعد ازفوت تيمور درسال 807 هجری ميرزا پيرمحمد پسر ميرزا جهانگيردرکابل پادشاه شد. بعد ازتداوم وانتقال حکمرانی وسلطنت کابل ازدستی بد سی مربوط به شاهان اين سلسله، سرانجام ظهيرالدين محمد بابر درآخرربيع الثانی 910 هجری کابل را تسخيرنمود که ازآن به بعد کابل درعهد مغوليۀ هند ازشهرهای زيبای کشورمان جايگاهش را احراز وشکارگاه شاهان مغوليه وپايتخت تابستانی بابرمؤسس دولت مغوليۀ هند بود. بابرکتابی را تأليف نموده که درواقع بذات خود دايرة المعارفی است، که ازمطالب تاريخی، جغرافيايی وسياسی گرفته تاموضوعات اد بی، زبانی، فولکلور، عرف وعنعنات ودرمجموع همه دانشی را که به شکلی با جامعه پيوند بهم ميرساند، دربردارد. بابرمطالب جالبی را درمورد کشورمان نيز دراين کتاب بيان داشته است. دربخش دوم کتاب بابرنامه مطالب دلچسب وارزنده ای درارتباط شهرکابل ونواحی اطراف آن ارقام يافته است. بابرزمانی که موقعيت جغرافيايی شهرکابل را ترسيم ميکند، ميگويد: « کابل ازاقليم چهارم است ودرميان معموره قراردارد. طرف شرق آن لمفانات، پشاور وهشنغر و د يگر ولايات هند است. طرف غرب آن کوهستانی است که درآن گزيو وغورقراردارد وفعلآ ملجأ ومسکن اقوام هزاره ونکدری درهمين کوهستانات است. کوههای هندوکش درميان آنان قرار دارد. طرف جنوب آن فرمل، نفر وبنو وافغانستان است.» ازتعريف بابر برمی آيد که افغانستان آن روزعبارت بوده ازد رۀ اسماعيل خان، بنو، ميرانشاه، وانه وخاک های ديگر اين منطقه که بعدآ به مناطق وسيع ديگری اطلاق شده است. بابر درتوصيف شهرکابل ازباغات تنگی ده يعقوب ياد ميکند و ميگويد که درزمان عمش الوغ بيگ ميرزا مربی وی ويس اتکه ، جوی بزرگی در دامنۀ تنگی ده يعقوب حفرکرد که همۀ منطقه را سيراب می ساخت. همچنين درفصل تابستان ازوزيدن باد گوارايی ازطرف شمال بنام باد پروان تعريف زياد ميکند وميگويد که ملا محمد طالب معمايی، اين بيت را دربارۀ ارگ کابل چنين سروده است: بخور درارگ کابل می ، بگردان کاسه پی در پی که هم کوه است وهم دريا وهم شهراست وهم صحرا زمانی شاعرتوانا وبلند مرتبت حضرت صائب تبريزی که بنابردعوت شاه مغول ازطريق کابل بصوب هند رهسپار گرديد ، درکابل توقفی فرموده وقصيدۀ غرايی را دروصف کابل سروده اند که اينک چند بيت آن را بازگو می نماييم: خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش خوشا وقتيکه چشمم برجبينش خوشه چين گردد شوم چون عاشقان و عارفان ازجان خريدارش چه موزون است يارب طاق ابروی پل مستان خدا ازچشم شورزاهد ان دارد نگهدارش حصارمارپيچ اش اژدهای گنج را ماند ولی ارزد به گنح شايگان هرخشت ديوارش حساب مه جبينان لب بامش که ميداند دوصد خورشيد رو افتاده درهرپای ديوارش بروز عيد ميخندد گل رخسارۀ صبحش بشام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش تعالی الله ازباغ جهان آرا و شهرارا که طوبی خشک برجا مانده است ازرشک اشجارش نميدانم قماش برگ گل ليک اينقدر دانم که برمخمل زند نيش درشتی سوزن خارش فلک ازآفتاب آيينه داری پيشه ميسازد که گرم حرف گردد طوطی ملک شکربارش الهی تا جهان آرا و شهرارا بجا باشد جهان آرايی و آرايش کشوربود کارش بابرهمچنين ازموقعيت استراتيژيکی پنجشير وزيبايی های غوربند که درکوههای آن نقره ولاجورد يافت ميشد وتابستانها محل اقامت ايماقها وترکان بوده است، گفتنی های دقيق وجالبی دارد، ليکن وی استالف را به عاليترين وجهه توصيف ميدارد وانگور آن را بطورخاص می ستايد. باغهای سبز وآبهای سرد وچنارهای بلند استالف اثرات عميق به احساس بابربجا گذاشته است. روی همين علاقه مندی بابر جويی را که درميان باغ بشکل نامنظمی وجود داشته بود، امرکرده است که به آن نظم ونسقی بخشيده شود. چنانچه اين کاربرزيبايی استالف تأثير شايانی بجا گذاشته است. چشمۀ خواجه سياران وباغ های سرسبز استالف نيز ازنظربابر بدور نمانده است. بابر ميگويد، که دروسط چشمه درختان انبوه چنار، در اطراف چشمه درختان انبوه بلوط ودرمقابل چشمه ارغوان زار قراردارد، که اين سه نوع درخت، کرامت سه انسان بزرگ است وازاين سبب به خواجه سياران مسمی گرديده است. بنا برامروهدايت بابراطراف چشمه سنگ کاری گرديده که درنتيجه آن نمای چشمه زيبا ترشده است. باتوصيف ازاقليم فرحت بخش وآب وهوای گوارای کابل واطراف آن که توسط بابربعمل آمده، افکارم را قطعه شعرزيبای که شاعرمعاصر کشور مان زنده ياد ضياء قاری زاده سروده وبعد آن را دريک کمپوزعالی با صدای گيرای خويش بشکل آهنگی ازوراء موسيقی پخش نموده ، بخود معطوف گردانيد.مرحوم قاری زاده کابل را اين گونه وصف می نمايد: مشک تازه ميبارد، ابربهمن کابل + موج سبزه ميکارد، کوه وبرزن کابل ابرچشم تردارد، سبزه بال وپردارد+ نگهت دگردارد، سرو وسوسن کابل آسمان نيلی کار،ازستاره چشمک دار+ تاسحربود بيدار،چشم روشن کابل آب سرد پغمانش، تاک وتوت پروانش+ زنده ميکند جانش، طرفه مأمن کابل بابرميگويد که هندوستانی، غيرهندوستانی را خراسانی ميگويند، چنانچه اعراب، غير اعراب را عجم گويند. اقوامی که درولايت کابل ميزيسته اند وبه زبانهای که دراين ولايت سخن زده ميشد، ازنظرانتروپولوجی وزبان شناسی خيلی ها حايزاهميت بوده است، که دراين رابطه بابرميگويد: « درولايت کابل اقوام مختلف وجود دارد. درجلکه ها واراضی هموار ترکها، ايماقها واعراب اند. درشهرودربعضی ازدهات سارت ها زندگی ميکنند. دربعضی ازقريه ها واطراف شهر پشايی و پراچی وتاجيک وبره کی وافغان اند. درکوهستانات غربی هزاره ونکدری است ودرميان هزاره ونکد ری، بعضآ به زبان مغولی صحبت ميکنند. درکوهستانان شمال شرق کافرستان است. به يازده، دوازده زبان درولايت کابل سخن ميزنند چون عربی، فارسی، ترکی، مغولی ،هندی، افغانی، پشايی، پراچی، گبری، بره کی، لمفانی . معلوم نيست که درهيچ ولايت اينقدر اقوام مختلف وزبانهای متغير وجود داشته باشد.» البته تاريخ زيست وجا بجايی اين همه اقوام ومليت ها ولهجه ها و زبانهايی که به آنها تکلم صورت ميگيرد وتغييراتی که دراين زبانها تا سرحد اختلاط وحتی انحلال وجذب يکی به ديگری صورت گرفته، خود مبحث جداگانه ايست که ازموضوع اين نوشته خارج و بدوربوده، ايجاب مطالعات وبررسی جداگانه ای را مينمايد. واما حکومت گورگانيان ( شاهان مغولی) درهند، در اثرتهاجم انگليسها برکشورهندوستان، ازهستی قدرت ساقط گرديد وبه تعقيب آن درسنه 1151 هجری نادرشاه ترکمان درهندکی ( چهل ستون) وارد وکابل را تصرف نمود. درسال 1160هجری که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان گرديد، بخاطر اين که کابل تقريبآ دروسط افغانستان موقعيت داشت، وی خواست تا مرکزيت را به کابل انتقال داده وروی همين ملحوظ درسال 1166 هجری احمدشاه امراعمار يک ديواربزرگ حلقوی را درشهرکابل به اهتمام سپهسالارسردارجانخان پوپلزايی صادرنمود. سردارمذکوراين ديواررا طی چهارماه دراطراف شهرکابل اعمار وبه اختتام رسانيد. يک ضلع ديوارمذکوردرحد ماشين خانۀ اندرابی الی آخرگلستان سرای وضلع ديگرش حدود سلام خانۀ خاص وبالای زيارت بابه کيدانی را عبور نموده وبه همين ترتيب درکدام حدی کج شده تا دروازۀ لاهوری ميرسيده است. همچنان قسمت ديگرآن با پيچ وتاب بالای چنداول را عبورکرده ودرحدود ماشين خانه تمام ميگرديد ودروازه های اين محوطۀ بزرگ ازاين قراربود: دروازۀ قندهاری ، درده مزنگ دروازۀ سفيد ، درحد سلام خانۀ خاص دروازۀ سردارجانخان ، درحد بابه کيدانی دروازۀ پيت ، درحد و انتهای مسجد عيد گاه گويند که اين محوطۀ بزرگ يازده مهره داشت وتا شش، هفت دهه قبل هم يک حصۀ آن که دريک گوشۀ اندرابی داخل عمارت است، بعرض سه ونيم متر باقی مانده بود وگوشۀ ديگر آن در مندوی خربوزه فروشی داخل خانقا تا يک مدتی هم ديده ميشد. با انتقال پايتخت ازقندهار به کابل درسال 1773 ميلادی بوسيلۀ تيمورشاه ، کابل رسمآ مرکزافغانستان وسلطنت قرارداده شد وبا اين تغيير درمرکزيت کشور، بالاحصارکابل حيثيت ارگ شاهی را بخود گرفت. هرچند بالا حصار وديوارهای اعمارشده دربلندی کوهها وبرروی زمين هموار، درزمان مغوليۀ هند ترميم شده و بعدها بوسيلۀ احمدشاه وتيمورشاه وديگران تا عصرامير شيرعلی خان، منحيث پايتخت وارگ شاهی به دفعات ترميم وآباد واعمارگرديده است، ولی با تأسف که اين ساختمان با ارزش تاريخی ای که قلب کابل شمرده ميشد، درسال 1296 هجری به سبب قتل کيوناری سفيرانگليس، ويران ومنهدم گرديد وبعد از انتقال ارگ شاهی منحيث پايتخت ازبالاحصار به ساحه ومقرامروزی آن، اين تعميرتاريخی ديگر ازخاطره ها فراموش گرديد ودرزمان سلطنت محمد نادرشاه، ساختمانی برای تدريس محصلين اردو درآن جا اعمار گرديد. واما انتقال پايتخت ازقندهار به کابل که درزمان تيمورشاه صورت پذيرفت، دلايلی را نيزبه همراه داشت: نخست ازهمه اين بود، که تيمورشاه خواست تا با انتقال پايتخت خودرا اززيرتأثيرقيود قبيلوی ونفوذ فيودالهای آن مناطق وبرخی ازروحانيون وسرکردگانی که درامورحکومتی د خالت ودست درازی ميکردند، رها سازد. دوم اين که باموقعيت مساعدتر جغرافيايی کابل، نه تنها اراضی کشور، بلکه مستعمراتی که درزمان پدرش احمدشاه ابدالی تاساحات دوردست هند بدست آورده بود، به گونۀ بهترحفظ وحراست گردد که البته شرايط اقليمی وامکانات ديگری که شهرکابل منحيث يکی ازشهرها و مراکز مشهور وبا اهميت تاريخی دردوره های گذشته دارا بوده، نيزدر اتخاذ چنين تصميم بی تأثير نبوده است. شهرکابل مرکزمشترک تمام مليت ها واقوامی که قبلآ ازآنان نام برده شد، نيزميباشد. زمانی که تيمورشاه کابل را پايتخت خود قرارداد، خوانين وسرکردگان اقوام ، شخصيتهای ملی ومردان سلحشورآنان را توأم با شماری از کاردانان واهل حرفه ، درشهرکابل جا داده ومحلات وگذرهارا بنامهای ايشان مسمی نمود. اين شخصيتها که تاحدودی از اقوام، قبايل، مليت ها واقشار بخشهای بيشترکشورمان نمايندگی می نمودند، بمرورزمان کرکتر، اخلاق، عادات وخواص آنان با همديگراختلاط وآميزش پيدانموده و گامهايی را درجهت ساختن فرهنگ مشترک وزبان رسمی پربار پژوهشی وريشه دارمشترک ، برداشتند وبا وصلت های که دربين ايشان صورت گرفته، امکان آن وجود داشت تا بامشارکت مساويانۀ همه اقوام ساکن درکشوردرتمام ارگانها و مقامات دولت واعمارجامعۀ نوين ،آرمان ديرينۀ تشکيل يک ملت واحد وافغانستان آزاد، آباد وشگوفان ، تحقق يابد. مگربادرد و دريغ، که اين عشق وآرمان مقدس مردم ما دراثر تحريکات ومداخلات مستقيم قدرتهای استعماری وعملکردهای نفاق افگنانۀ شماری ازحکام مستبد، مرتجع ، منفعت پرست ووابسته به قدرتهای استعماری، که حفظ قدرت، منفعت وبقای خود وخانواده های شان را درايجاد نفاق وخانه جنگی و اختلافات قومی، زبانی ومذهبی دربين مردمان اين مرزوبوم جستحو و محاسبه می نمودند،نتوانست تامسيرنهايی اش را بپيمايد. ولی با آنهم در مواقعی که وطن مشترک مان ازبيرون مورد خطر وتهديد بيگانگان قرارگرفته، مردم ما کينه و اختلافات داخلی را کنارگذاشته، متحدانه درمقابل تجاوزبيگانگان بپاخاسته اند، که نمونه ها وموارد مختلفی از وحدت وهمبستگی رزمجويانۀ پدران ونياکان مان ثبت تاريخ کشور ماست. رشادت واستواری سرسپردگان وقهرمانی دليرمردان کشورمان، چون نايب امين الله خان لوگری، غازی محمدجانخان وردک، ميرمسجدی خان کوهستانی، ميربچه خان کوهدامنی، عبدالله خان اچکزايی وديگران در برابرتجاز انگليسها، همواره ثبت تاريخ زرين وپرافتخارميهن مان خواهد ماند. طوری که قبلآ تذکربعمل آمد، تيمورشاه با انتقال وتمرکزپايتخت به کابل، بمنظورانسجام بهتراموراداری دفتری ولشکری وبهبود وارتقاء وضع عمرانی توليدی، تجارتی ومالی، تعدادی ازمنشيان، قضات، مستوفیيان، دبيران، سرداران وبزرگان قومی، متخصصين واهل کسبه وحرفه، پيشه وران، افسران وجنگجويان نظامی، معماران وديگراقشار وصنوف مختلفی ازمردم را باخود آورده وموقعيت هريک ازآنها را متناسب با مقام، شغل وحرفۀ مربوط شان معين ساخت. به همين منوال برای هرصنف وپيشه وهريک ازشخصيتهای قومی وقبيلوی، محلات مناسبی تعيين نمود که اين محلات تا امروز به نام های آنان دردفاتر رسمی ثبت می باشد. محلات عمدتآ بنام های بزرگان قومی، دبيران، منشيان، قضات وبازارها بنام اصناف وپيشه وران مسمی گرديده است، مانند کوچۀ سردارجانخان ، کوچۀ علی رضاخان، گذراچکزايی ها، کوچۀ ديوان بيگی، مرادخانی، گذرشمعريزها، مرده شوی ها ويا بازارمسگرها، بازارسراجی، بازارآهنگران، بازارکاه فروشی وغيره. بعضآ اسم محل يا گذرنيزبنام همان صنف وحرفه يادگرديده، بدين معنی که افراد وفاميل هايی که مشتغل به يک کسب وحرفه بوده ودرعقب همان بازار درمحله زندگی داشته اند، همان محل نيز بنام همان کسب وپيشه يادگرديده ، مانند گذرتنورسازی يا کاه فروشی وغيره. شهرکابل درعهد تيمورشاه تازمان محمدنادرشاه وسعت چندانی نداشت ومحدود بود به بالاحصاردرشرق وچنداول درغرب آن که ازبالاحصارتا ريکاخانه وقلعۀ محمودخان را تالب دريا وبعدآ ازشمال دريا تامرادخانی واندرابی وقلعۀ حيدرخان را دربر ميگرفت که همين ساحه بنام شهرکابل ياد ميگرديد وحتی ده افغانان ودهمزنگ وپوستين دوزها خارج ازشهر شمرده شده وحيثيت ده را دارا بودند. درنتيجۀ انتقال مرکزيت ازقندهاربه کابل تيمورشاه توانست تا قلمرو کشوررا با مستعمرات آن، قسمآ ازتهاجم انگليسها که درآن زمان به بزرگترين امپراتوری جهان تبديل وسرزمين پهناورهند را نيز دراشغال درآورده بود، حفظ نمايد. تيمورشاه بعد ازوفات، يک خانوادۀ بزرگی را که دارای چندين پسر نيز بود ، ازخود بجا گذاشت. پسران تيمورشاه بدون درنظرداشت مصالح عليای کشور، زمان طولانی ای را بخاطر دستيابی به تاج وتخت شاهی، درجدال ونبرد باهم، سپری نموده وهرآنچه توانستند، درضديت با يکديکر انجام نمودند. انگليسها که پلان استراتيژيکی نفوذ وتسلط درآسيای ميانه را ازطريق خاک افغانستان درسرمی پروراندند، ازاختلافات وتضادهای قومی وخانوادگی حکام ، شهزادگان وسلاطين ابدالی ومحمدزايی بهره برداری وسيع نموده وبا دامن زدن وتشديد بخشيدن اختلافات، گاهی در حمايت ازاين پادشاه وزمانی ازآن شهزاده وامير، درفواصل مختلف ساحات ومناطق کشوررا درشمال وجنوب وشرق غرب، ازبدنه اش مجزا ومنقسم نموده، معاهدات ننگينی مانند گندمک وديورند را برکشور ما تحميل نمودند. آزادی وحصول استقلال کشورنيزدرنتيجۀ سه جنگ با انگليسها که تلفات وخساراتی را به همراه داشته، ميسر گرديد. درنتيجۀ اوضاع پرآشوب وفضای نا مطمئن وبالاخص برپايی وراه اندازی سه نبرد خونين وپيکارعادلانۀ مردم آزاديخواه ما برضد انگليسهای اشغالگر، شهرکابل دراين دوره نه تنها از رشد وتکامل قانونمند آن بازداشته شد، بلکه دراثرتجاوزات پيهم غارتگران برتانوی، برخی ازآثار گرانبهای تاريخی آن نيزمنهد م وچپاول گرديده، بخش بزرگی ازهستی مادی ومعنوی کشورمان به تاراج برده شد. با موجوديت ومشاهدۀ اوضاع نابسامان، ناهنجار ورقتباری که طی اين دوره درکشورمستولی وچيره گرديده بود، شاعربا احساس وپردردی، دراقتباس واستقبال ازقصيدۀ شورانگيزشاعرتوا نا صائب تبريزی ، قطعه شعری را با مضمون ومحتوای ديگری سروده که ذکرچند بيت آن دراين جا، بجا خواهد بود: خوشا کابل زمين و وصف حالش + نيابی درجهان جايی مثالش نيابی خشک ازخون هرچه بينی + جنوب و مغرب وشرق وشمالش همای آسمايی رفته ازکوه + عقاب کهساری خسته بالش به چاهی سرنگون افتاده رستم + به غار شاهپر، سيمرغ وزالش فشاند بوی خون باد سحرگه + نوايی مرگ خيزد از تلالش درخت پير پست افتاده درباغ + خميده برلب جو نونهالش نه تاب جلوۀ ماه تمامی + نه مهری بخشد ازگردون هلالش خرامی در خيا بانی نه بينم + شکسته گوئيا پای غزالش به شاه طاووس کرگس خانه کرده + به شير بيشه ميخندد شغالش کنام اهرمن درباغ با لا + به بابرشاه ، ابليس است وآلش نه درخواجه صفا هرگزصفايی + نه درخضرچشمه را عين الکمالش نه سروی ماند آزاده به گلشن + نه قمری تاکند وصف جمالش خراب ازمارش، چوک وجاده وپل+ بجان شاهين وباز ازکبرغالش غم ودرد ومصيبت رزق وروزش+ به ماتم صرف گردد ماه وسالش دريغ ازدختران غرقه درخون + فسون ازقتل وکشتار رجالش چه نازی برده افغانان که با د ا + زبن برکنده بيخ بد سگالش نه يک قطره بريزد ازسحابش + نه يک لاله برويد درجبالش نگيرد کس به شوربازار کابل + سمرقند وبخارارا به خالش نيابد راه بار کج به منزل + کنند هرچاه کن آخر به چالش به جوی شيرآب آيد دگر بار + نه اهريمن بماند نی خيالش دراين هنگامه گويد نای حافظ + خداوندا نگهدار اززوالش ربع دوم قرن بيستم مقارن با سلطنت محمد ظاهرشاه پسر محمد نادر شاه است که بعدازکشته شدن پدرش درحاليکه درعنفوان جوانی قرار داشت، توسط کاکاهايش براريکۀ قدرت نشانده شد. طی اين قرن جهان دچار تحولات ژرف وچشمگيری گرديد. با رشد وتوسعۀ علم وتکنالوژی فضای کيهان مهار گرديد وبشريت به سلاح اتمی دسترسی پيدا نمود. طی تقريبآ نيم سده سلطنت محمد ظاهروخانواده اش که مدت بالنسبه طولانی ای را دربرگرفت، علی رغم استقرارنسبی حاکميت دولتی وموجوديت صلح وآرامش درکشور ومساعد بودن شرايط ملی وبين المللی برای کار وترقی وپيشرفت، ولی متأسفانه ازاين وضع بسود رشد وانکشاف کشور استفادۀ لازم وشايانی صورت نگرفته است. آهنگ رشد وتکامل جتماعی درهمه عرصه های زندگی کشورما خيلی ها بطی ودرناسازگاری وعدم مطابقت با شرايط وامکانات داخلی و انکشافات وپيشرفتهای منطقوی وجهانی، صورت می پذيرفت. چنانچه ارقام وآمار منتشرشدۀ آن وقت سازمان ملل متحد، افغانستان را درزمرۀ چند کشورعقب افتادۀ رديف آخر درجهان معرفی داشته بود. هرگاه وضع عمرانی وکلتوری شهرکابل را که حيثيت پايتخت کشور مان را دارا بوده وازتمدن وپيشرفت جامعۀ ما نمايدگی مينمايد، دراين دوره مطالعه نماييم می بينيم که : از اوايل سلطنت محمد ظاهرشاه ، شهرکابل بمرورزمان وسعت بيشترپيدا نموده و با احداث جادۀ ميوند وديگرجاده ها، برخی ازبخشهای شهرکهنه تخريب ودرعوض تعداد زيادی منازل بالای کوهها اعمارگرديد که بنامهای بالا کوه ده افغانان، بالا کوه چنداول وبالا کوه عاشقان وعارفان مسمی گرديد. متعاقبآ شهر کابل دراستقامتهای مختلف وسعت بيشتر پيدا نموده وخانه های جديد ی درشهرنو، کارتۀ چهار، کوتۀ سنگی، ده مزنگ، قلعۀ فتح الله، تايمنی، شاه شهيد، شش درک، کارتۀ پروان، افشار، خيرخانه، کارتۀ نو وخوشحال مينه، احداث و برخی ديگرازساحات اطرافی کابل چون قلعۀ شاده ، قلعۀ جواد، قلعۀ زمانخان، قلعۀ موسی، بی بی مهرو، ده دانا، هودخيل، وغيره محلات يکی پی ديگری به شهرکابل ملحق گرديد. همزمان با احداث جاده ها ومارکيتها درنقاط مختلف شهرکابل ، بازارهای خريد وفروش کالاها ی مورد نيازمردم نيزگسترش ورونق بهتری بخود گرفت. همچنان تعدادی از موسسات توليدی، ساختمانی، تعليمی، آموزشی، فرهنگی وساخمانهای بلند منزل برای دفاتروزارتخانه ها وادارات دولتی اعمارگرديد. همينگونه درشرق کابل ساحه ای برای احداث زيربناهای موسسات توليدی خصوصی بنام پارکهای صنعتی تثبيت ودرآن، ساختمان يکتعداد پروژه های توليدی رويدست گرفته شده وچند پروژه به بهره برداری آغازنمود. دردهۀ اخير سلطنت محمدظاهرشاه، با استفاده ازتجارب کشورهای پيشرفته درعرصۀ شهرسازی وخانه سازی، حاکميت آن زمان با مساعدتهای مالی وتخنيکی اتحادشوروی وقت، که دراين زمينه تجارب خوبی را پيشرو داشتند، درساحۀ زنده بانان به اعمار ساختمانهای مسکونی بلند منزل اقدام ورزيد. دراين ساحه بلاکهای رهايشی بشکل عصری اعمار ودرآنها تمامی اساسات وقواعد خانه سازی، مراعات گرديده بود، که مزيد بررفع نيازمنديهای بخشی ازشهريان کابل، منظره ونمای شهر نيزبهترگرديد. اين ساحه بنام مکرورايون مسمی شد وتا اخير جمهوريت سردارمحمد داوود درحدود 45 بلاک رهايشی درآن ساحه اعمارگرديد. با رويدست گرفتن ماسترپلان شهرکابل واحداث جاده ها وسرکهای داخل آن، بعضی خانه هايی که ميبايست منحيث آثار وآبدات تاريخی شهر قديم کابل چون: نقاره خانه، چهارچته وکوتی لند نی ، حفظ ميگرديد، متأسفانه محو ونابود گرديد. چهارچته که توسط علی مردان خان اعمارگرديده بود يکی از بازارهای قابل وصف کابل وشاهکارهای آن عصر شمرده ميشد. تمامی کنده کاری وآيينه بندان بوده که درسرمای زمستان ازبرف و باران درامان بوده و درتابستان نيزاثری ازگرما درآن احساس نميگرديد. چته های سرپوشيده وبلند که ازلابلای آيينه ها به درون بازارروشنی آن انعکاس می يافت، خيلی ها تماشايی بود. به همين منوال دولتهای وقت درترميم وحفظ ونگهداشت بالاحصار پرشکوه وتاريخی شهرکابل نيزاقدامی نه نموده وبيم آن ميرود که روزی اين ساختمان باعظمت که خاطرات گرانمايه ای را ازگذشته ها درسينه نهان دارد، به سرنوشت چهارچته مبتلا گردد. امروز ماشاهد آنيم که چگونه جهانيان آثار وآبدات تاريخی وداشته های فرهنگی شان را که نمايندگی ازتمدن اين جوامع درادوارپيشين مينمايد، محافظت نموده وبرای احياء وتجديد ساختمان آنها حتی همکاری موسسات جهانی را که آنها نيز برای حفظ وبقای چنين آثار منحيث بخشی ازتمدن جهانی علاقه مندی فراوان دارند، بخود جلب ومعطوف داشته اند. واما، ماسترپلان شهرکابل که طی چند مرحله به اجرادرآمده بود، نيز نواقصی را بهمراه داشت. بعضآ دراين پلانها، نورم ها ومعيارهای دقيق شهرسازی وخانه سازی که ميبايست براساس سنجشها ومحاسبات علمی ومطابق به ستندردهای بين المللی صورت می پذيرفت، رعايت نگرديده است. چنانچه ديده شد که کارته ها ومحلات نوآباد شهرکابل بعد ازدو، سه دهه دوباره به مناطق کهنه وقابل تخريب مبدل شده اند. اعمار منازل خود سر وبی توجهی، اغماض وسازشکاری مسؤولين مربوط درزمينه، مشکل ديگری بود که جايگاه و نمای شهرکابل را ازديد گاه معيارهای شهرسازی درسطح نهايت نازل قرارداده بود. طوری که قبلآ گفته شد ازقديم الايام درشهرکابل باغها وپارکهای تفريحی چون شهرارا وجهان آرا وبابر وجود داشته که دراثر بی توجهی ازبين رفته ويا متروک گرديده بودند. درتمامی شهرکابل تنها يک پارک تفريحی بنام زرنگار( گلستان خانه و بوستان خانۀ سابق) احداث گرديده بود که مسئولين امورنه تنها در صفايی وسرسبزی آن توجه مبذول نميداشتند، بلکه بنابر عدم موجوديت تشنابها ( بيت الخلاء ) برای ضرورت روزمرۀ اهالی داخل شهرکابل ، ازگوشه وکنار اين پارک به همين مقصد استفاده بعمل می آمد ، در سرسبزی شهرکابل کوچکترين توجهی صورت نگرفته بود. ازنظرسرسبزی اشجار، بجز ازدرختهای دوطرفۀ سرک دارالامان که درزمان غازی امان الله خان غرس گرديده بود وچند اصله نهال ديگر در باغ بالا ، مجموع شهر وشهريان کابل ازداشتن چنين ضرورت حياتی محروم بودند. نبود خط آهن وکمبود وسايل ترانسپورتی معضلۀ ديگری بود که با افزايش روزتا روزنفوس شهريان کابل ، زندگی روزانۀ مردم اين شهر را مختل ميگردانيد وبه همين منوال دهها کمبودی ديگردرشهروجود داشت که تک شماری همۀ آنها اين نوشته را قطوروازموضوع بدور خواهد نمود. بعد ازقيام نظامی 7 ثور1357 هه، ش وبعدآ حضورنظامی اتحاد شوروی سابق دراين کشور، اوضاع امنيتی روزتا روز بوخامت گراييد. اکثريت اهالی کشورازمحلات وساحات دوردست نسبت بدترشدن شرايط کار و زندگی وعدم مصئونيت، يا کشوررا ترک ويا درشهرها روی آوردند؛ نفوس شهرکابل نيزروزتا روزافزونتر ميگرديد ومتناسب با آ ن مساحتش هم وسعت بيشتر می يافت. پروسۀ جنگ تحميلی برکشورما روال زندگی نورمال جامعه را برهم زده وحرکت آن را درجهت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی، محدود و بطی گردانيد. قسميکه ديده ميشد، ازسرگيريی بازسازی ، احيای مجدد، تجديد ساختمان و احداث منازل رهايشی برای شهريان خانه بدوش کابل، الويتهای بيشتری را نسبت به تحقق پلان 25 سالۀ شهر درزمينه تخريب مناطق شهرکهنه و اعمارزيربناهای بزرگ وپارکهای تفريحی که در شرايط امن و آرام ممکن بود، درمقابل دولت آن زمان احرازنموه بود. شهرکابل که درآن تراکم جمعيت روزتا روز بيشتر ميگرديد، درتهيج، اضطراب وتشنج بسر می برد. مخالفين مسلح دولت آن وقت سعی برآن داشتند تا همزمان با فعاليتهای تخريبی نظامی، بويژه انداخت راکتها از ساحات دوردست واطراف کابل به داخل شهر، پايتخت را درمحاصرۀ اقتصادی قرارداده وازاين طريق تضيقات وفشارهای سياسی را بردولت وقت وارد سازند. چنانچه جنرال اخترعبدالرحمان رئيس آی. اس. آی پاکستان ميگفت: « ماهرگزازين اصل انحراف ننموديم وهرحمله را درين مقياس می سنجيديم که اين عمل درتسخيرکابل چه تأثيری بجا خواهد گذاشت. ما ميخواستيم شهرکابل ازچهارسمت تحت محاصره قرارداده شده وتحت بمباردمان راکتی قرارگيرد وازاستقامت شمال شرق ازکوه صافی بميدان هوايی کابل بصورت متواترراکتها پرتاب گرديده ميدان هوايی را فلج سازند. دربخش شاهراه سالنگ که شهرکابل را به سرحد اتحاد شوروی وصل می نمايد مزاحمت ها ايجادگردد. هدف ومنظوراين تدابير اين بود تا بعد ازخروج عساکرروسی ازافغانستان راه تامينات اقتصادی بکابل قطع گردد ويا شديدآ صدمه ببيند. »( کتاب خاموش مجاهد ص99 ) درست مطابق همين برنامه، انداخت راکتهای کوردرمحلاتی چون جواروزارت معارف، مخابرات، سينماپامير، ميکرورايون اول، ميدان هوايی وبرخی نقاط ديگرشهرهرمراتبه ازيکصد تادوصد کشته وزخمی بجا می گذاشت. دراين دوره ،علی رغم حملات راکتی تنظيم های مقيم پاکستان و تکاثف نفوس شهرکابل ، يکتعداد پروژه های ساختمانی ومنازل رهايشی در ساحات مسکونی جديدآ اعمار وبه بهره برداری سپرده شد. چنانچه ساحات مسکونی کارتۀ نو وخيرخانه وسعت بيشتريافت وپروژۀ خوشحال مينه تکميل گرديد. هکذا بمنظوررفع پرابلم اسکان درشهرکابل، ساحۀ ميکرورايون ازحصۀ اول به قسمت های دوم، سوم وچهارم باکميت حدود 250 بلاک تا استقامت بی بی مهرو وميدان هوايی خواجه رواش، انکشاف يافت. به همين منوال اعمار بلاکهای پنجصد فاميلی، سره مينه، تهيۀ مسکن ، بلاکهای شهرارا، قصبۀ کارگری وساختمانهای رهايشی برای منسوبين اردو وپوليس نيز رويدست گرفته شد. همين گونه برخی ازموسسات بزرگ توليدی وساختمانی چون شرکت ساختمانی افغانی، سيلوی مرکز، نساجی بگرامی وغيره برای رهايش کارمندان مربوطۀ خويش به اعماربلاکهای رهايشی مبادرت ورزيدند. علی رغم اينکه، اين اقدامات به هيچ وجه نيازمندی روزافزون شهريان کابل را که روزتا روز افزايشی درکميت شان بعمل می آمد، مرفوع ساخته نميتوانست، مگرشهرکابل عظمت وشکوه وجايگاهش را ازنظر زيبايی ورعايت کلتورعالی شهروندان ومعيارهای زيست جامعۀ مدنی، بمثابۀ پايتخت کشوراحراز نموده بود. اما باسقوط حکومت داکترنجيب الله درماه ثور1371 وبقدرت رسيدن مجاهدين، قسمت بيشترشهرکابل دراثرجنگهای تنظيمی ، فرقه يی وميان گروهی تخريب گرديد. درجملۀ اين تخريبات قصردارالامان نيزشامل گرديد وقصرچهل ستون آسيب برداشت، که متأسفانه تاهمين اکنون باوصف امکانات دست داشتۀ پولی، درترميمات اين ساختمانهای تاريخی شهر اقدامی بعمل نيامده است. موزيم ملی، ارشيف ملی، کالری ملی، کتابخانه ها وموسسات توليدی، ساختمانی، ترانسپورتی، بشمول پارکهای صنعتی مربوط سکتور دولتی وخصوصی وديگرنهادهای فرهنگی واقتصادی شهر کابل، غارت و تاراج گرديد. حتی پايه های برق، وسايل ساختمانی، ترانسپورتی ، ماشين آلات فابريکات وتوته پارچه های فلزی وسايل حربی به يغمابرده شده ودرپاکستان انتفال يافت. دراثراين جنگها درحدود ( 65 الی 70 ) هزارتن ازشهريان بی دفاع و مظلوم کابل جام شهادت رانوشيدند و تعداد ديگری خانه وداشته های زندگی شان را فروخته ويا رها کرده به کشورهای دور ونزديک آواره ومهاجرشدند. همين گونه اقتصاد شهرفلج گشت وزندگی مردم به پايين ترين سطحی تنزل يافت. به همين منوال، برخلاف توقع، اميدواری وآرزومندی مردم برای ايجاد صلح وتأمين امنيت درکشور، اين دوره بجزازتخريب، ويرانی، کشتار وفاجعه وبی امنيتی، دستاورد ديگری به ارمغان نياورده است. بعد ازبقدرت رسيدن طالبان وتسلط کامل آنان برشهرکابل، مرکز حکومت طالبان بنام " امارت اسلامی افغانستان" به قندهارانتقال گرديد و کابل جنگ زده وويران شده باشهريان بی دفاع وداغديدۀ آن دريأس ونا اميدی وترس و وحشت ازدژخيمان به اصطلاح" امربالمعروف ونهی از منکر" نفس می کشيدند. استديوم ورزشی کابل که بزرگترين مرکزمسابقات سپورتی جوانان ومحل برگذاری جشن نوروزی وسرورشهريان کابل واطراف آن بود ؛ بادريغ واندوه بی پايان که به مرکزقتل گاه و تطبيق احکام و تصاميم عصر حجرطالبان، درمورد گويا مجرمين ومخالفين سليقه يی آنان، تبديل گرديد که صحنه های دلخراش ووحشت آور تيرباران زنان مظلوم وبی دفاع درآن جا، اثرات ناگوار روحی عميقی را برای هميش درروان هر انسان با عاطفه و بالاخص شهريان کابل که خود شاهد آن صحنه های حزن آور بوده اند، بجا گذاشته است. همين طور مجسمۀ بودا درباميان که يکی ازآثار بزرگ تمدنی جهان محسوب ميگرديد وازتاريخ باستانی اين سرزمين نمايندگی ميکرد، متأسفانه درهمين زمان وبدست همين فرهنگ ستيزان عمدآ تخريب گرديد. يورش وتهاجم نظامی امريکا ومتحدينش درسال 2001 به افغانستان، به حاکميت طالبان ومتحدين عربی وپاکستانی شان که خود روزی موجد وولينعمت آنان بود، پايان بخشيده وفصل جديدی اززندگی برروی مردم افغانستان وشهريان کابل کشوده شد. طی سالهای اخيربعد ازسقوط طالبان ، بنابرعودت دوبارۀ شماری ازمهاجرين ازکشورهای همسايه بوطن و تمرکزآنان درشهرها، بالاخص درشهرکابل و مهاجرت تعداد ديگری ازهم ميهنان ما ازمحلات ومناطق دوردست به شهرها، نفوس ومساحت شهرکابل رشد وانکشاف سريع، ناموزون وسرسام آوری نموده که اين تراکم نفوس باترکيب نامتجانس آن معضلات ديگری را چون بيکاری، بی خانه گی، عدم دسترسی به مسايل بهداشتی وآموزشی، آلودگی محيط زيست وشيوع بيماری های نأشی ازآن ، انحرافات اخلاقی، جنايات، فحشاء ، فساد ودهها پديدۀ منفی ديگری را درپی داشته است. اکنون شهرکابل با داشتن نفوس تخمينی چهارتا پنج مليون دراستقامتهای مختلف وبويژه ازطرف شمال وسعت بيشتری نموده است. چنانچه ساحات خيرخانه مرکزيت دومی را ازلحاظ مارکيتنگ وداد وستد روزمره در شهرکابل حاصل نموده وحدود آن به سمت شمال تا کاريزمير و بعضی قراء ولسوالی ده سبز انکشاف يافته است. اعمارهوتل های لوکس ومجلل وساختمانهای بلند منزل وفروشگاه های مجهز با تمام وسايل دست داشته درپهلوی صدها ساختمان تخريب شده درجاده های شهرکابل، منظره، سيما وجلوۀ آن را جالب و سؤال برانگيز ساخته است. کشورما وبالاخص شهرکابل وشهروندان آن تحولات، حوادث و اتفاقات بس عظيمی را درادوارمختلف، ازسرگذرانيده ؛ تعويض سلاطين و فرمانروايان ، مراسم تخت نشينی ها و تاج پوشی ها را همراه با يکه تازی، جاه طلبی، جفاکاری، نيرنگ بازی، دسيسه سازی، پيمان شکنی وعهد فراموشی های تعداد زيادی ازآزمندان منفعت پرست، تا درگيری های خونين وسرسخت حريصان تشنه لب بخاطرکسب ويا حفظ قدرت فاميلی وخانوادگی درميان ايشان، شاهد بوده وزهرتلخ جنگ وويرانی، تجاوز، غارت وبيدادگری، معامله، خيانت وتسليم طلبی ها رادرگام خود فروبرده وبسا زورگويی ها، حق تلفی ها، بی عدالتی ها وستم روايی ها را درطول تاريخ جبرآ وناگزيرآ متحمل گرديده اند. همزمان با آن تاريخ پرافتخار اين ميهن باستانی، شخصيتهای پرمقياس، رادمردان بزرگ، قهرمانان دلير، نخبگان فرهيخته، متفکران پژوهشگر، دانشمندان ايجادگر وفرهنگيان ادب گستر را درآغوش خود پرورانيده که جامعۀ ما را بسوی پيشرفت وتعالی رهنمون شده اند وکارنامه های جاودانی شان ثبت وزينت بخش اوراق پرافتخارتاريخ ميهن مان گرديده است. با آگاهی ازتاريخ باستانی ميهن مان ، مبرهن ميگردد که اين سرزمين، بويژه مرکزآن کابل فراز وفرودهای زيادی را دردرازنای زمان پشت سرگذاشته ، گاهی فتوحات وظفرهای را نصيب شده وزمانی هم شکستها و انقراضات را متقبل گرديده است. اين کشورعلی رغم داشتن مراحلی ازعقبگرد و انجماد و بحران، بازهم درپروسۀ حرکت خويش کلآ سيرپيشرونده ورشد يابنده ای را که درتاريخ همه جوامع بشری امرمنطقی وقانونمند پنداشته ميشود، با تفاوتهای معينی، گذرانده است. چنانچه تکامل مستمراجتماع انسانی ازمرحلۀ نيمه وحشی وبدوی چند هزارسالۀ گذشته، به حالت تمدنی امروزی بادرنظرداشت اينکه رشد و تکامل آنان درمناطق مختلف ازهم متفاوت بوده، گواهی بر اين مدعاست. انسانها منحيث تکامل يافته ترين موجودات کرۀ زمين ومستعد به تعقل وخرد ورزی، طی اين پروسه خود ومحيط پيرامون شان را تغيير وتکامل بخشيده وبادرک ازنقش ورسالت والای هستی ساز ، انديشه وکاروفعاليت خلاقۀ انسانی را متضمن بقای خويش قبول وبه ابداع وايجادگری توصل جسته اند. اين موجودات عقلانی با وقايع نگاری وتاريخ سازی، کارنامه ها وعملکردهای شان را که به شکلی ازاشکال باسرنوشت اين جوامع گره خورده، رقم زده اند. آری، عمربه پايان ميرسد، ولی زندگی همچنان ادامه داشته واميد به فردای پرسعادت وآيندۀ پرنور وبهاران پرطراوت وشگوفان، درتک شماری تپش قلوب انسانها برای رسيدن به قلل شامخ زندگی و فردايی که درآن از واژه های فقر و نيستی، جنگ وغارت، وحشت وبربريت، بجز دراوراق تاريخ کهن، اثر وخبر ديگری نباشد؛ نويد واطمينان می بخشد. دراين جا با اجازه ازاديب فرزانه وسخنور فاضل وگرانمايۀ معاصر ايران، قطعه شعرزيبای شان را با اند کی تغيير درمتن ودرمطابقت با محتوای اين نبشته، بازگو می نمايم: لا لۀ رنگين مراد ، غنچۀ سرخ فروبستۀ دل باز شود من نگويم بهاری که گذشت باز آيد روزگاری که بسر آمده آغاز شود روزگاری دگری است و بهاران دگر ليک هرگز نپسند يم به خويش که چو يک شکلک بيجان شب وروز بی خبر ازهمه خندان با شيم بی دردی عيب بزرگی است که دور ازهمه با د گر به تد بير تو د لهای د گر گردد شاد اين چه زيبا وصفا ست هرکسی چهره نما يا ند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجا ست زهيا نام که مردم بسپارند به يا د با عرض حرمت منابع: افغانستان درمسير تاريخ تاليف ميرغلام محمد غبار جغرافيای تاريخی افغانستان از پوهاد عبدالحی حبيبی ياد داشتها وبرداشتهای ازکابل قديم محترم محمد آصف آهنگ بابرنامه وافغانستان پروفيسورقيام الدين راعی برلاش شرحی درقدامت ونام شهر کابل مجلۀ عقاب – آريانا مقالات منتشره درانجمن ادبی کابل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر