۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

بابه قران

ازکریم پوپل
نویسنده  ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

بابه قِران هنرمند آواره و درویشی ولسوالی خلم(تاشقرغان ) بود. نام اصلی‌اش عبدالغفار و فرزند سلطان بود. او در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در گذر ده حسن ولسوالی تاشقرغان ولایت سمنگان پا بجهان هستی گذاشت. بابه قران از اوان کودکی به خواندن آهنگ‌های محلی آغاز نمود. در سن دوازده سالگی نزد مرحوم محمدحکیم تنبورنواز به نواختن دنبوره پرداخت. او پس از سال‌ها توانست پول ناچیز را جمع کند تا اینکه توانست دنبوره‌ای برای خود خریداری کند. در ولسوالی تاشقرغان به جز بابه قران کسی دیگری نبود که در محافل خوشی آهنگ بسراید. مردم او را به این خاطر بابه قران می‌گفتند که او پس از ساعت‌ها آوازخوانی مبلغ یک قِران که با آن نیمِ یک قرص نان می‌شد بدست می‌آورد. زندگی او خیلی به زحمت پیش می‌رفت. پس از سال‌ها تجربه، او به سرودن شعر و آهنگ‌های جدید و دلنشین پرداخت. آهسته آهسته شهرت وی تا مزار شریف رسید. در مزار شریف مردم از کمپوز و شعرهای وی بمشاعره می‌پرداختند. شعرهای بابه قران را بنام شیر و شکر و آهنگ‌های او را به نام قطغنی یاد می‌کنند.
 بابه قران توانست در سالهای دهه ۱۳۶۰ یک گروه محلی را با شرکت بنگیجه زیربغلی‌نواز و نورمحمد غیچک ‌نواز بسازد. در دوران واپسین عمر او رادیو تلویزیون افغانستان توانست چند پارچه دنبوره و آهنگ از او ثبت کند. او در برج قوس  سال ۱۳۶۷ به همان غربت فوت نمود. او ازدواج نکرده و از او کدام اولاد باقی نمانده‌است. پس از اینکه طالبان از صحنۀ سیاست خارج شدند و افغانستان دارای چندین شبکه تلویزیونی، رادیویی و سایر رسانه‌های گروهی شد، هنرمندان خارج از افغانستان آهنگ‌های بابه قران را با موسیقی مدرن سرودند که آهنگ‌های وی امروز در افغانستان، تاجیکستان و ایران بر سر زبان‌هاست.
گروه هنری ولسوالی خلم درسالهای 1362-1367
  • آهنگ دخترک مزاری، با آواز ولی
  • آهنگ بیا بیا جانانه زودتر برآی از خانه، با آواز ولی
  • آهنگ شیر و شکر از دور مینمائی خنده کرده میایی، نقشت کشم بدیوار ظالم جان از کجائی، با آواز وحید قاسمی
  • آهنگ  ناله فریاد من ناله بیداد من، با آواز نازیه اقبال، آوازخوان پاکستانی.
منبع
  • روزنامه بیدار، شماره ۵، سال ۱۳۶۸، مزار شریف
  • خُلم (تاشقرغان) در درازنای تاریخ، نوشته قاضی عبدالحی تاشقرغانی، به همکاری انجنیر فضل‌احمد طغیان، چاپ اول، مورخ ۱۳۸۷، مطبعه اسد دانش، کابل، صفحات ۱۶۴ و ۱۶۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر